سعید نوری در پاسخ به اینکه سینمای ایران آیا جلوتر از زنها حرکت میکند؟ گفت: قطعا خیر. تا «باشو، غریبه کوچک» بهرام بیضایی که سوسن تسلیمی را میبینیم؛ زن هوشمندی است و محیط را در کنترل خودش دارد، از آنجا باید کات بزنید تا به «برادران لیلا» سعید روستایی برسید.
به گزارش ایسنا به نقل از روابطعمومی خانه هنرمندان ایران، این سینماگر که در نخستین برنامه «مستندات یکشنبه» سخن میگفت، ادامه داد: ترانه علیدوستی در میان جمع مردانه یک خانواده مردسالار، تنها کسی است که فکر میکند صلاح خانواده را میفهمد و با تاکید بر اینکه فکر میکند میفهمد. مثل موضوع خریدن مغازه که پیشنهاد عقبافتادهای است؛ موضوع این است که همین پیشنهاد را هم دیگر برادران به عقلشان نمیرسد.
نخستین برنامه «مستندات یکشنبه» در سال ۱۴۰۲ و نهمین برنامه «مستندات یکشنبه» زیرمجموعه سینماتِک خانه هنرمندان ایران، غروب روز یکشنبه، ۲۷ فروردین ماه سال جاری به نمایش فیلم مستند «زن به روایت مرد» ساخته سعید نوری محصول سال ۱۳۹۹ اختصاص داشت و نشست گفتوگو درباره فیلم با حضور سامان بیات پژوهشگر سینما و سعید نوری کارگردان فیلم در سالن استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان ایران برگزار شد.
در ابتدای نشست، سامان بیات درباره محافل مردانه و زنانه در دهههای ابتدایی سده ۱۳۰۰ هجری شمسی بیان کرد: مردها در آن سالها به قهوهخانه میرفتند و نقالی گوش میدادند در صورتی که زنها از این محروم بودند. برای اینکه زنها هم پایگاه خودشان را داشته باشند، مراسم روضهخوانی شروع شد؛ یعنی در روضهخوانی، زنها دور هم جمع میشدند، با هم ارتباط برقرار میکردند و همچنین، عزاداریشان هم انجام میدادند. آنها میخواستند پا به پای مردها جلو بیایند و پایگاهی داشته باشند. در ادامه، حتی در تعزیه و دیگر نمایشها، نقشهایی که مختص زنان بود هم مردان اجرا میکردند. مثلا پسران روبنده میپوشیدند که به آنها «زنخوان» میگفتند. خانبابا معتضدی یک سینما مختص خانمها افتتاح کرد که رونق پیدا نکرد چون روحانیان به مخالفت پرداختند و بعد از اینکه زورشان به جایی نرسید، آن سینما آتش گرفت. بعد از این اتفاق، خانمها بدون روبنده از سینما بیرون میآیند و این حرکت، نُقلِ دهان همه میشود که ببینید سینما باعث شد خانمها بدون روبنده بیرون و به خیابان بیایند. یک سینمای دیگر هم برای خانمها افتتاح شد ولی با این حال، زنها به سختی میتوانستند فیلم ببینند چون زنان شبها نمیتوانستند بیرون بیایند و مجبور میشدند سانس روز برای آنها در نظر بگیرند. سال ۱۳۱۵ اولین باری است که خانمها و آقایان در یک سینما کنار هم مینشینند. خانبابا معتضدی اول سینما را دوطبقه میکند و آقایان بالا و خانمها پایین مینشستند و بارها شیوهاش را تغییر میدهد سپس طی یک سفر به ترکیه متوجه شیوهای میشود که مجردها ردیفهای جلویی سینما و خانوادهها ردیفهای عقبی سالن مینشینند و هنوز هم این سیستم در سینماهای ما رایج است. از آنجا به بعد پس از کشف حجاب، خانمها و آقایان میتوانستند کنار هم بنشینند. دقیقا میشود گفت به نوعی سینما برای ما از آنجا آغاز میشود. اینجا جایی است که «زن به روایت مرد» هم شروع میشود و در سکانسهای ابتدایی میبینیم که خانمها روبندهها را برمیدارند و یک معرفی از حضور زنان در سینما است.
وی راجع به پراکندگی جغرافیای سینماها در تهران در دهههای ۳۰ هجری شمسی به بعد عنوان کرد: خانبابا معتضدی در یکی از خاطراتی که تعریف میکند، میگوید رضا شاه بعد از تماشای یک اثر راجع به خط لولههای نفتی در خوزستان میگوید: «فیلم خوبی است. حیف که انگلیسیها پول کمی بابت این نفت میدهند.» سپس از معتضدی راجع به تعداد سینماهای ایران میپرسد و در نقشهای که نشانش میدهند همه ۱۵ سینما از مرکز تا بالای شهر تهران هستند. شاه سابق جویا میشود که چرا در جنوب تهران سینمایی نیست؟ جواب میگیرد برای اینکه سینما برای طبقه مرفه است. رضا شاه از این پاسخ عصبی میشود و میگوید که سینما باید برای طبقه ضعیف هم باشد چون مانع انجام جرم و جنایت میشود. کسی که در دروازه غار، چاقوکشی یا تجاوز میکند، از تماشای این صحنهها لذت میبرد و بخشی از خشمی که درونش دارد، آرام میشود. در نتیجه، دستور ساخت سینما در جنوب شهر را میدهد که «سینما تمدن» اینگونه ساخته میشود. این مثال خوبی برای آن میاننویس فیلم است که «مردان از دیدن تجاوز در فیلمها لذت میبرند…». این موضوعی است که در کتاب نفیسی هم به آن اشاره شده است که بعد از افتتاح آن سینما، واقعا آمار جنایت در منطقه جنوب شهر پایین میآید.
سعید نوری درباره تاثیر توسعه نامتوازن در پیش از انقلاب اسلامی بر سینما عنوان کرد: با توسعه نامتوازنی که در پیش از انقلاب اسلامی وجود داشت، ممکن بود در تهران کودکهمسری وجود نداشته باشد ولی در کرمان بود و حتی در سیستان و بلوچستان در زمان حاضر داریم میشنویم و هر چند ماه آمار جدیدی بیرون میآید و همچنان، ادامه دارد. این به دلیل همین توسعه نامتوازن است که باعث میشود موضوعی که در دهه ۳۰ هجری شمسی در تهران میبینید که دختری را میخواهند به زور شوهر بدهند و دختر میگوید امروز دوره آزادی زنها است که پدرش به او سیلی میزند. همین را در دهه ۵۰ هجری شمسی در فیلم دیگری میبینید که در کرمان، دختری را دارند به دلیل قرضهای پدرش میفروشند. برای همین بود که در این فیلم، به جای نگاه تاریخی، نگاهی موضوعی به سینمای ایران داشتیم. سینمای ایران، روحیهاش شبیه مجله «پوزیتیو» فرانسوی در دهه ۱۹۵۰ میلادی است که به محتوا برخلاف «کایهدوسینما» میپرداخت از اینرو، در اینجا، روایت داستانی و محتوا خیلی مهم است و از ناخودآگاه جمعی مردم بیشتر از فُرم اجرایی، قصه بیرون میآید. در آن دوره در سینمای ایران به جز برخی فیلمهای «موجِ نو»، فُرم اجرایی فیلمها نزدیک به هم بود چون بیشتر فیلمبردارها دکوپاژ را انجام میدادند.
او راجع به انفعال زنان در سینمای ایران تصریح کرد: نمونههای غیرمنفعل زنان در سینمای ایران وجود دارد که میتوان به فیلم «دختری از شیراز» ساموئل خاچیکیان ساخته سال ۱۳۳۲ شمسی اشاره کرد که زن منفعل نیست و دست به اقدام میزند ولی زورش به آن موضوع نمیرسد. جلوتر هم که میآییم در فیلم «دست تقدیر» میبینیم که شخصیت زن میگوید: «من دخترعموی تو هستم و چه کسی بهتر از من میتواند از تو دفاع کند؟» در این فیلم که در سال ۱۳۳۷ ساخته شده، آن شخصیت در فرانسه درس خوانده است؛ این فیلم، ۱۶ سال پیش از ساخت فیلم «غریبه و مه» بهرام بیضایی ساخته شده که در آن، زن نقش محوری دارد. در «جنوب شهر» فرخ غفاری هم که میبینید، آنجا آن زن وارد کافه میشود ولی نه به این عنوان که برقصد و بخواند بلکه در مقام گارسون کار میکند و به صورت مستند، در صحنهای به او یاد میدهند که چطوری سینی را بچیند، مشتریها را راضی نگهدارد و سعی کند انعام بگیرد. در یکی از نمایشهای این فیلم در رُم، خانمی ایتالیایی گفت: «من به شما ایرانیها افتخار کردم. ما تمام این مسائل را در ایتالیا داشتهایم و داریم ولی جرات حرف زدن راجع به آن را نداشتیم. باورم نمیشود شما در فیلمتان بیش از ۱۰۰ نمونه نشان دادید که این معضلات در کشورتان فیلم شده است و وقتی من فیلم را میدیدم فکر میکردم دارم پالرمو یا سیسیل را میبینم.» این فیلم را حتی در شرق فرانسه در شهر نانت نشان دادیم که پر از زمینهای کشاورزی است، خانمی فرانسوی گفت: «در دهه ۱۹۶۰ میلادی، اگر دختری میخواست در فرانسه بازیگر شود، سیلی میخورد. فکر نکنید چون اینجا دهه ۶۰ و فرانسه بود، همهجا همین شکلی بود بلکه این مسائل، فقط در شهرهای بزرگ بوده است. در شهرستانها، دختر باید فقط به اینکه شوهر کند، بچه بیاورد و کشاورزی کند فکر میکرد.» وقتی همین فیلم را در شیکاگو نشان دادیم، یک ایرانی گفت که من خجالت کشیدم که شما این صحنهها را نشان دادید! در پاسخ گفتم که این بخشی از میراث صوتی و تصویری است که برای ما باقی مانده و ما باید باور کنیم که از برخی از این مراحل عبور کردیم و هنوز گرفتار برخی از این مسائل هستیم. واقعا ۶۰ سال پیش، اوضاع همینطور بود و حتی ممکن بود به زنها اجازه ندهند تا دمِ در بروند، چه برسد به اینکه کار کنند. من خودم بچه نازیآباد هستم و خیلی چیزهای عجیبغریب در دهه ۵۰ شمسی دیدهام. شاید یکی از اصلیترین انگیزههای من برای ساخت این فیلم این بود که مشابه آن صحنهها را در فیلمها میدیدم بنابراین مشتاق شدم که ببینم بقیه آنها کجاست و ناگهان، دیدم که با چه گنجی طرف هستیم.
یکی از حضار در سوالی مطرح کرد: آیا سینمای ایران در حال حاضر دارد جلوتر از زنهای ما حرکت میکند؟
سعید نوری در پاسخ گفت: قطعا خیر. تا «باشو، غریبه کوچک» بهرام بیضایی که سوسن تسلیمی را میبینیم؛ زن هوشمندی است و محیط را در کنترل خودش دارد، از آنجا باید کات بزنید تا به «برادران لیلا» سعید روستایی برسید. ترانه علیدوستی در میان جمع مردانه یک خانواده مردسالار، تنها کسی است که فکر میکند صلاح خانواده را میفهمد و با تاکید بر اینکه فکر میکند میفهمد. مثل موضوع خریدن مغازه که پیشنهاد عقبافتادهای است؛ موضوع این است که همین پیشنهاد را هم دیگر برادران به عقلشان نمیرسد.
کارگردان مستند «زن به روایت مرد» در توصیف بخشی از کارکرد سینمای قبل از انقلاب اسلامی خاطرنشان کرد: کارگری که ماهی ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ تومان حقوق داشت، پنج نفری به سینما در یک آخر هفته میرفتند که ۱۰ تومان خرج بلیت میشد و با غذایی که زیر پُل کالج برای خانواده میگرفت، حدودا در مجموع ۱۵ تومان خرج سینما رفتن و غذا بیرون خوردن آن خانواده میشد. آنها در آن سینما، چند تا آواز هم میدیدند چون آن کارگر نمیتوانست از پس هزینه ۲۰۰ تومانی کافه رفتن با آن حقوقش بربیاید و باید سینما برایش اینها را هم جبران میکرد. این بخشی از کارکرد سینمای قبل از انقلاب اسلامی است.
این قضاوتهای اخلاقی که بعد از انقلاب اتفاق میافتد؛ آواز، برهنگی و استفاده ابزاری از زنان و برخی از اینها را میتوان با معیار اخلاقی امروز سنجید ولی آن زمان، سینما کارکرد دیگری داشت و سینما داشت به عنوان ارزانترین تفریح طبقه کارگر انجام وظیفه میکرد.
این نویسنده درباره روند ساخت اثر گفت: روند فیلم خودش شکل گرفت. من فیلمها را شروع به دیدن کردم. فیلمها را در باکسِ تدوین میدیدم و هر جا که صحبتی درباره زنان میشد، آن را برمیداشتم که به ۵۲ موضوع رسیدم. اینها را دستهبندی کردم. تماشای فیلمها تقریبا ۱۳ ماه طول کشید چون بیش از ۸۶۰ اثر متعلق به بازه زمانی مد نظر فیلم را تماشا کردم و از این میان، حدود ۴۰ اثر که در دسترس نبود، هم در فیلمخانه ملی ایران موفق شدم ببینم. سپس یک سال را به نوشتن سناریو اختصاص دادم. سه مدل سناریو نوشتم. مونتاژ میکردم و میدیدم اشتباه از آب درآمده است. مثلا تصاویر معادل میاننویسها ناگهان به ۱۴۰ میاننویس رسید و مثل انشا و یک فیلم مقالهای شده بود. این را کنار گذاشتم. تصمیم گرفتم طبیعیترین حالت را امتحان و از تولد یک انسان شروع کنم. از تولد یک بچه آغاز کردم و اینکه اسم برایش انتخاب میکنند تا اینکه رسیدم به اینجا که یک بچه سه ساله داریم که پدرش میگوید باید چادر سرت کنی. بعد به مدرسه میرسد که یک نفر روی دست دختر میزند و میگوید با این سر و وضع دیگر مدرسه نیا! و این روند ادامه پیدا میکند تا به آخر میرسد.
سعید نوری در سخنان پایانی راجع به روند ساخت جدیدترین اثرش عنوان کرد: الآن، فیلم مستند «تهران» را در دست ساخت دارم که در مرحله صداگذاری است و امیدوارم روزی با پایان تولید آن، بتوانیم آن را در کنار هم ببینیم.
انتهای پیام