به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، مهدی متولیان، از پژوهشگران بنیاد روایت فتح درباره این جملهی شهید سیدمرتضی آوینی گفتوگویی را با سیدمحمدتقی زاهدی پژوهشگر فلسفه و هنر انجام داده است.
نخستین سؤال از زاهدی دربارهی این جمله این بود که منظور از تسخیر جوهر هنر چیست و آیا اکنون جریان هنری انقلاب اسلامی به دنبال همین منظور نیست؟
زاهدی مقدمتاً توضیحاتی درباره ماهیت تفکر انقلاب اسلامی داد و گفت که امام(ره) با افزودن مفهوم تکلیف، یا مأموریت و رسالت به تفکر ظهور، به اندیشه انقلاب اسلامی تشخص و معنا بخشید. او با این مقدمه اذعان کرد: هنر انقلاب اسلامی هنوز به شکل مدوّن و مشخص وجود ندارد که بتوان قیاس کرد که به سوی این هدف رفته یا خیر و هنوز تناسب این جریان با انقلاب اسلامی پیدا نشده است.
زاهدی با پرداختن به مفهوم جوهر و ذات گفت: جوهر با بینهایت نسبت دارد و وجود انسان همواره حامل این تناقض است که در عین محدود بودن، طالب نامحدود و بینهایت است. اما وقتی میل به بینهایت وجود دارد، یعنی حتماً بینهایتی در واقعیت هست و این میل یک مابهازای بیرونی دارد.
او به جملهی نیکلاس کوسا اشاره کرد که میگوید: عالم ماده محدود است، اما ما نمیدانیم حد آن کجاست. و ادامه داد “جوهر” که شهید آوینی میگوید، از این جنس مرتبط با بینهایت است. این جوهر یا ذات انتزاعی و تجزیهناپذیر است.
زاهدی در تعریف هنر به آراء فلاسفهی غرب اشاره کرد که اکثراً هنر را تقلید طبیعت میدانند. اما نظر خود او بر آن است که هنر بیشتر “خلق” است. یعنی چیزی را که وجود ندارد، به وجود آوردن. این بزرگترین برداشت از طبیعت است و این پایهی اصلی تعریف هنر هم در شرق و هم در غرب است.
در اینجا متولیان در مورد تعریف هنر گفت: صرف نظر از تعریف فلاسفه، هنر یک تعریف متعارف و مصطلح دارد که متوجه قالب است. یعنی اگر کسی مشغول به فیلم سازی، نقاشی یا نوازندگی باشد، او را هنرمند میدانند و اثری که این گونه خلق شود را هنر مینامند. و ادامه داد که برای مشخص شدن نسبت میان جوهر و قالب هنر باید به این سطح تعریف مصطلح بیاییم و دربارهی هنر حرف بزنیم.
زاهدی در تأیید این گفته ادامه داد: ما به یک خلق در نقاشی میگوییم اثر هنری. اما چرا میگوییم؟ او گفت که ما معمولاً دلیل اطلاق هنر به یک اثر را با توجیهاتی مثل زیبا بودن و خلاق بودن بیان میکنیم. نیچه میگوید با دیدن اثر هنری، لَختی از عالم – با همه زشتیها و سختی هایش – فارغ یا رها میشوم. او لذتبخش بودن اثر هنری را در این رها شدن میبیند. اما این دلیل برای هنر بودن هنر، خیلی ابتدایی است.
با مطرح شدن کلمه لذت در اثر هنری متولیان به مسئله ای رایج در هنر جدید اشاره کرد: به نظر میرسد یک نسبی گرایی در زیبایی شناسی وجود دارد که دیگر لذتبخش بودن اثر هنری موضوعیت ندارد. فی المثل آثار اعتراضی و منتقدانه لزوماً لذت نمیدهند و سعی میکنند درد ایجاد کنند. من خیلی سال پیش با دیدن فیلم جدایی نادر از سیمین که لذتبخش نبود و بیشتر آزاردهنده مینمود، این سؤال برایم به وجود آمد که آیا کار اثری هنر همین است؟
زاهدی پاسخ داد: اگر با گرایش هنر مدرن به موضوع نگاه کنیم، این اصلاً جواب ندارد. اگر با نگاهی کودکانه و فطری به آثار هنری مدرن مانند سالوادور دالی و بسیاری دیگر نظر کنیم، نمیتوانیم درکی از آنها پیدا کنیم و خواهیم پرسید: که چی؟ و به نظر میرسد جوابی هم ندارند. و اصلاً در هنر مدرن همین تعلیق، بلاتکلیفی یا ابهام میشود یکی از زیباییهای اثر هنری. من در دیدن فیلم قهرمان از جایی به بعد احساس میکردم دیگر نفسم بالا نمیآید. از بس که فضای فیلم و قصه زجرآور و آزاردهنده بود.
به نظر میآید در هنر مدرن، بازنمایی یا برانگیختن هر حسی در مخاطب اصالت دارد و خوب یا بد بودن آن فرقی نمیکند.
ادامهی این بحث با اشاره به نمونههای دیگری از آثار هنری در سینما و تئاتر، به مسئلهی احساس رسالت هنرمند در برابر واقعیت رسید. در اینجا متولیان پرسید: آیا هنر از بدو خلقت انسان که شروع به خلق آثار هنری کرده، بازنمایی واقعیت ملموس و ظاهری سخت و زجرآور بوده است؟ در حالی که رویکرد مردم به عنوان مخاطب به یک اثر هنری، فراغت یافتن از همین واقعیت سخت است. آیا هنرمند میخواهد همان واقعیت را بازنمایی بکند؟
زاهدی به تعریف و دستهبندی کانت از اثر هنری پرداخت که سه سطح میشود: یک اثر دلپذیر که با لذتهایی ابتدایی همراه است. دوم اثر مکانیکی که زیبایی یک اثر مهندسی میتواند مصداق آن باشد و سوم اثری که بیشترین شباهت را به طبیعت داشته باشد و آن اثر هنری زیبا است.ا لبته این تعریف در حال حاضر مبنای هنر جدید نیست. نه در غرب و نه در شرق یک تعریف پایهای مطرح نیست. بلکه برعکس تعریف سرمایهداری است که غلبه دارد. سرمایهداری میگوید اثری نفروشد، ضعیف است. البته از منظر ابژکتیو بیراه هم نیست. چرا که مردم باید اثر را ببینند و بفهمند. اما در نظام سرمایهداری این واقعیت به نحوی افراطی در پول و سرمایه منحصر میشود.
متولیان گفت: شاید به همین دلیل است که در جایی آقای آوینی میگوید: هنر در غرب مرده و هرچه هست تبلیغات است.
زاهدی ضمن تأیید این سخن به تعریف علامه محمدتقی جعفری اشاره کرد که هنر را تطور روح آدمی در عالم معنا میدانست. او گفت: در اینجا اصلاً مطرح نیست که موضوع چیست؟ قالب کدام است یا مخاطب. اینجا دربارهی آن عَبدی است که آیینهی حقیقت باشد و در مقام یقین مقابل ضد حقیقت و یا متضاد آن بایستد. این میشود همان تعبیر حضرت امام که هنر در جایگاه واقعی خود ستیزهجویی با استکبار جهانی و… است. در این مقیاس اصلاً هنرمند کاری ندارد که حرکت او را چه کسی میبیند و درک میکند. مانند سخن شهید زین الدین که آرزو میکند در میدان جنگ شهید شود جنازهی او پیدا نشود. این پارادایم هنر مدرن را به چالش میکشد. در این تعریف هنر اصلاً ستیزه با باطل یا طاغوت شرط است. همانند مفهوم “تبری” در فروع دین. که آقای خامنهای میفرماید تبری اصولیترین فرع دین است.
در ادامه زاهدی به جملهی “ما رأیت الا جمیلا” حضرت زینب در واقعهی کربلا اشاره میکند و بحث خود را اینگونه ادامه میدهد: حضرت زینب این شهود و تطور را در اوج خود دیده است. اینکه آقای آوینی میگوید جوهر هنر جدید را باید تسخیر کنیم، دقیقاً به چالش کشیدن گزارهی واقعگرایی موجود در هنر مدرن با این کلام حضرت زینب است.
در مجموع هنر در قاموس انقلاب اسلامی در مبارزهی با طاغوت در هر شکلی و نوعی مصداق پیدا میکند و لزوماً منحصر به قالبهای مرسوم و شناخته شدهی هنر مدرن نیست.
در پایان متولیان با تکرار سؤال ابتدای گفتوگو، پاسخهای محمدتقی زاهدی را جمعبندی کرد: ما باید اصول کلی که به هنر جدید معنا میدهند را – مانند نسبیگرایی در زیباییشناسی، یا واقع گرایی و… – مورد تجدید نظر قرار دهیم و صرف یادگیری فنون قالبهای هنری به هدف خود برای هنر انقلاب اسلامی نمیرسیم.
انتهای پیام/