به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نخستین نشست از سلسله گفتوگوهای انتقادی در باب علوم انسانی که قرار است به همت مؤسسه مطالعات فرهنگی و اجتماعی وزارت علوم با عنوان «ارغنون خرد» برگزار شد، با حضور منوچهر صدوقی سها و محمد سعیدیمهر برگزار شد.
موضوع نخستین نشست از سلسه نشستهای ارغنون خرد، تعاملات و تقابلهای فلسفه و کلام اسلامی بود.
محمدجواد ادبی، دبیر این نشست در ابتدا این پرسش را با منوچهر صدوقی سها در میان گذاشت که اتهام یونانی زدگی که به فلسفه اسلامی- یا فلسفه مسلمانان- زده میشود چه قدر قابل پذیرش یا قابل رد است؟
صدوقی سها اظهار داشت: در این که فلسفه از یونان وارد اسلام شده که تردیدی نیست. در تاریخ فلسفه- به معنای جدید- که از اواخر قرن هجدهم مطرح شده، ادعا شده بود که اساسا چیزی به عنوان فلسفه اسلامی وجود ندارد و آنچه به این عنوان مطرح است صرفا ترجمه فلسفه یونانی است. بعدا دو ادعای غلط دیگر هم به این ادعا افزوده شد، یکی این که دوران ترجمه با مرگ ابن رشد به پایان رسیده است و دیگر این که اگر هم فلسفهای به عنوان فلسفه اسلامی وجود داشته باشد چون مستند به دین است، کلام است و فلسفه نیست.
ابنرشد فیلسوف اسلامی نیست
وی در ردّ این ادعاها گفت: ابن رشد، اصلا فیلسوف اسلامی نیست که بخواهیم مرگ او را به مرگ فلسفه اسلامی تعبیر کنیم. او فیلسوف محض و شارح نظریات ارسطو بود که هیچ تأثیری از اسلام در آثار او دیده نمیشود.
صدوقی سها خاطرنشان کرد: فلسفه به معنای عام، یک علم است و مثل هر علم، موضوع، مسائل و مبادیای دارد و وقتی از فلسفه اسلامی حرف میزنیم، طبعا اسلامیت آن هم باید به یک یا چند مورد از اینها برگردد. موضوع فلسفه، وجود است. البته اخیرا شنیدم که کسی موضوع فلسفه اسلامی را «انسان انضمامی» عنوان کرده بود که اصلا متوجه نمیشوم یعنی چه؟! بر این اساس، اگر فلسفهای بخواهد اسلامی باشد ربطی به موضوع آن ندارد.
صدوقی سها افزود: در باب مسائل هم قائل به تفسیر هستیم. بعضی مسائل در تاریخ فلسفه در اسلام تأسیس شده مثل مسائل الهی به معنی اخصّ ولی واقعیت این است که بسیاری از مسائل فلسفه موسوم به اسلامی عین مسائل فلسفه یونانی و بلکه فلسفه عمومی است. بر این اساس تلقی من این است که در فلسفه اسلامی باید سراغ مبادی برویم.
فلسفه اسلامی متکی بر مبادی عقلی افزون بر عقل است
وی خاطرنشان کرد: مبدأ فلسفه در قول مشهور، علم است. لذا اگر فلسفهای بوده باشد که علاوه بر عقل، مبادی خاص اسلامی هم داشته باشد، فلسفه اسلامی است.
صدوقی سها با تأکید بر اینکه در اسلام، مبادی عقلیای افزون بر عقل هم وجود دارد که فلسفه اسلامی میباید متخذ از آن مبادی هم باشد اظهار داشت: من در کتاب خود ۱۰ تا ۱۲ مورد از این مبادی را مبتنی بر آیات قرآن برشمردهام از جمله رؤیت و شهود و فؤاد که البته متأسفانه در عمل فلسفه اسلامی مبتنی بر این مبادی نیست. بر این اساس اگر مراد از فلسفه اسلامی، آن چه در شفا و اشارات آمده، باشد باید پذیرفت که اشتراکات زیادی بین این فلسفه با فلسفه یونانی وجود دارد ولی اگر بگوییم، مراد از فلسفه اسلامی، دستگاهی است که در خود اسلام وجود دارد، ولو متأسفانه استخراج نشده باشد، دیگر ربطی به یونان و غیر یونان ندارد، بلکه متاخذ از اسلام است که من مدتهاست مشغول این کارم.
دبیر علمی نشست در ادامه از محمد سعیدیمهر- سخنران دیگر این نشست – پرسید که مبادیای مثل کشف و شهود که دکتر صدوقی سها مطرح کرد به شکل دیگر در نگاه مسیحیان و سایر ادیان هم وجود دارد، پس آیا به صرف اتکا به این مبادی میتوانیم قائل به فلسفه اسلامی باشیم یا تعریف فلسفه اسلامی با این مبنا از نظر شما پذیرفته نیست؟
سعیدیمهر گفت: در ابتدا اگر نگاهی از بالا به این بحث داشته باشیم در تفسیر از فلسفه اسلامی با طیفی از دیدگاهها مواجهیم. یک طرف طیف، قائل به این دیدگاه است که فلسفه اسلامی، فارغ از وجود یا عدم وجود آن، فلسفهای است که تمام اصول و گزارهها و نتایج آن براساس آموزههای اسلامی بوده و تطبیق تمام عیاری با تعالیم این دین دارد که البته فکر نمیکنم دیدگاه چندان قابل دفاعی باشد. همین قیل و قالهای بین فیلسوفان مخصوصا اگر ناظر به وضع موجود باشیم، حاکی از این است که یکی یا هر دو این اقوال، حق نیست.
وی افزود: تفسیر دیگری که به نظرم از جهاتی قابل دفاعتر است، این که منظور از فلسفه اسلامی، فلسفه مسلمانان است که البته میتواند این مشکل را داشته باشد که برخی از فیلسوفانی که در سنت فلسفه اسلامی میآیند، مسلمان نبودهاند، مثل ابن میمون که به احتمال قوی، یهودی بوده است.
سعیدیمهر خاطرنشان کرد: یک تعریف دیگر از اسلامیت فلسفه این است که فیلسوف در استباط و رسیدن به نظرات فلسفی از منابع معرفتی اسلام استفاده میکنند. یعنی از آنجا که فیلسوفان مسلمان برخلاف فیلسوفان غیرمسلمان با قرآن آشنا بودهاند از چنین منبع معرفتی الهام گرفتهاند. در عمل هم شواهد زیادی در این زمینه میبینیم و خصوصا در فلسفه متأخر ما، فلاسفهای مثل ملاصدرا و علامه طباطبائی و ... در آثار خود بارها به قرآن استناد کردهاند.
اخذ نظریات فلسفی از قرآن فرآیند استنباطی سنگینی میطلبد
وی تصریح کرد: در طرف دیگر طیف که به یک معنا دقیقا در نقطه مقابل طرف اول و به یک معنا، شبیه آن است، معتقد است یک فلسفه اسلامی نه در مقام تحقق که در معنای ایدهآل آن داریم که باید به سمت تحقق آن پیش برویم. برخی اساتید معاصر مطرح کردهاند که ما فلسفه اسلامی بالمعنی الاخص میگوییم که هنوز باید روی آن کار شود ولی متون اسلامی و بالاخص قرآن طبیعتا در مورد تمام اصول فلسفه مطلب دارد. فیلسوف با یک سری سؤالات بنیادین درباره خدا، جهان، انسان و مبدأ و انتهای هستی سروکار دارد که اسلام به عنوان دین خاتم در مورد همه آنها صحبت کرده است. البته این طور هم نیست که قرآن را که باز میکنیم در آن نظریات فلسفی مطرح شده باشد بلکه فرایند استنباطی بسیار سنگینی را میطلبد که این ادعا ثابت شود که فلسفه اسلامی بالمعنی الاخص دارد.
سعیدیمهر با بیان این که روی روایات اعتقادی هم خیلی کم کار شده است، تصریح کرد: آیتالله جوادی آملی میگویند منشأ بحث استذهاب که در اصول فقهی مطرح است و بحثهای زیادی را مورد آن شده، یک روایت کوتاه است که با جهد و فعالیتهای استنباطی اصولیان و فقهای ما به ۴۰۰، ۵۰۰ صفحه متون تخصصی علمی منتهی شده ولی این کار در مورد متون اعتقادی ما مثل نهج البلاغه صورت نگرفته است.
شهود، ملک طلق اسلام نیست
وی با بیان این که لزومی ندارد که از تعاریف مختلفی که درباره فلسفه اسلامی مطرح شده تنها به یک تعریف بسنده کرده و بقیه را رد کنیم، اظهار داشت: در مورد مبادی علم در خود آن بحث نمیشود و در فلسفه که اتفاقا مادر تمام علوم است، فیلسوفان معتقدند که مبادی آن باید بدیهی باشد، چون مبادی سایر علوم را هم فلسفه تصدیق میکند. البته من ترجیح میدهم که به جای مبادی از منابع که عنوان رایجتری است، استفاده کنم و بگویم فلسفه اسلامی به عنوان دانش بشری، منابع معرفتی یا روشهای خاصی دارد. شهود هم درست است که قرآن آن را تأیید میکند ولی ملک طلق اسلام نیست و اگر هر نظام فلسفی که علاوه بر عقل به شهود هم ارجاع داده را اسلامی تلقی کنیم، ممکن است انقلت بیاورند.
در ادامه صدوقی سها هم با بیان این که در کتاب سه جلدی خود با عنوان «تاریخ عمومی فلسفه اسلامی بالمعنی الاعم و بالمعنی الاخص اسلامی» که دو جلد آن آماده انتشار است به تفصیل به این قبیل مباحث پرداخته است، گفت: آقای عابدی دامت برکاته که در قم هستند، تعبیر «فلسفه اسلامی اعم» و «فلسفه اسلامی اخص» را مطرح فرمودهاند. تبادری هم برای بنده واقع شده و «فلسفه اسلامی بالمعنی الاعم» و «فلسفه اسلامی بالمعنی الاخص» را گفتهام که مراد من از «فلسفه اسلامی بالمعنی الاعم» همان فلسفهای است که در فرهنگ اسلامی یعنی توسط فلاسفه مسلمان یا در حوزه ممالک اسلامی پرورش یافته است.
در ادامه این جلسه بحثی بینالطرفین میان صدوقی سها و سعیدیمهر درباره حدود و ثغور و وجوه اشتراک و افتراق فلسفه و کلام درگرفت و طرفین آراء خودشان را در این زمینه تبیین کردند.
در بخشی از این گفتوگو، صدوقی سها با بیان این که فلسفه اسلامی به معنی اعم آن، برخلاف ادعاهای مطرح شده، نسخه کپی فلسفه یونانی نیست، تصریح کرد: درست است که فلاسفه با هم تعامل دارند ولی دلیل نمیشود که مثلا ابن سینا را شاگرد ارسطو بدانیم؛ کما این که یکی از القاب محی الدین، ابوافلاطون است، یعنی این طور نیست که فلاسفه مسلمان، مقلد محض فلاسفه یونان باشند. این نظر دکتر سعیدی مهر که گفتند ملاصدرا استشهاد میکرده، مراد من نیست. ملاصدرا مساله فلسفی خود را میگفته و به آیهای هم استناد میکرده است. ما مدعی نیستیم که نظامی که درصدد استخراجش هستیم، عین اسلام است. بلکه میگویم من متفکر مسلمان، بر مبنای عقل و «مبادی» اسلامی تفکر میکنم. «منابع» هم نمیگویم، چون قران مبدأ است نه منبع (المبادی من القران).
اگر به حدیث به عنوان مبدأ استناد کنیم از حوزه بدیهیات خارج نشدهایم
وی خاطرنشان کرد: در فلسفه رسمی، مبدا قرآن فقط عقل است. همان طور که صاحب شوارق (عبدالرزاق لاهیجی، مؤلف «شَوارقُ الاِلهام فی شَرح تَجریدِ الاعتقاد») آورده، حدیث مسلم معصوم (ع)، «نازل منزله» بدیهی است، یعنی از عقل هم فراتر است. پس اگر به حدیث به عنوان مبدأ استناد کنیم از حوزه بدیهیات خارج نشدهایم. به فرموده حضرت امیر (ع) و امام رضا (ع)، چیزهایی را که حق تعالی در عالم جاری کرده دیگر بر خودش جاری نمیشود. ما به عنوان یک تعلیم دینی به آن استناد نمیکنیم بلکه بهعنوان یک بدیهی استناد میکنیم چون دارد میبیند، میگوید، از بدیهی هم فراتر است.
سعیدی مهر هم در خصوص نظرات صدوقی سها گفت: فلسفه اسلامی بالمعنی الاخص، ایده خوبی است ولی در عمل خیلی کار دارد. مثلا یک مشکل روششناختی که با آن روبرو میشویم این است که خیلی مواقع که به سراغ متون میرویم، دسترسی مستقیمی به آن محتوای ناب و حقیقی آن چه که مراد شارع و خداوند متعال در این متن بوده، نداریم. البته نمیگویم که به کلی چنین دسترسی مستقیمی نداریم و نمیگویم هم که به کلی چنین دسترسیای داریم، بلکه یک نظر فیمابینی دارم که باید بر روی آن بحث شود. در مورد قرآن کریم این اصطلاح مطرح شده که «قطعیالسند» ولی «ظنی» و «دلاله» است و شواهد زیادی هم داریم. یعنی به جز معدودی از آیات قرآن (نصوص)، دیگر آیهها، ظهور دارند و حتی بعضی، ظهورات متعددی دارند که دلالت قطعی نیست. یعنی در حالی که همه بر این که قرآن، کلام خداست و سندیت قطعی دارد، متفق القولند، ولی در مورد این که دقیقا منظور هر آیه چیست، اختلاف نظر وجود دارد.
وی خاطرنشان کرد: در طول تاریخ هم میبینیم که مثلا اشاعره از قرآن، جبر را آوردهاند و معتزله، اختیار را یا در قضیه حکمیت میبینیم که وقتی حضرت، ابن عباس را به عنوان نماینده خود میفرستادند به او تأکید کردند که با آنها با قرآن احتجاج نکند بلکه به سیره و تاریخ و … که ملموستر است بپردازد؛ چون ماهیت قرآن به گونهای است که تفاسیر مختلفی از آن می شود. طبعا این مسأله در مورد روایات و کلام ائمه (ع) بیشتر هم هست.
تمام متکلمین به حضرت علی (ع) منتهی میشوند
در ادامه این نشست، استاد صدوقی سها در خصوص علم کلام و اقسام مختلف آن گفت: یک تقسیم بندی شامل کلام قدیم به عنوان حافظ اوضاع شرعیه و کلام جدید به عنوان قسیم فلسفه است. آنها که این تقسیم بندی را مطرح کردهاند منبع این انقسام را خواجه نصیرالدین طوسی میدانند؛ بدین صورت که کلامی قبل از خواجه بوده، کلام قدیم و کلامی که بعد از خواجه آمده، کلام جدید است که البته این ادعا مطابق با واقعیتهای تاریخی نیست. اگر یک دید پدیدارشناسانه داشته باشیم، میبینیم که از صدر اسلام دو رقم کلام داریم. کلام عقلی و کلام نقلی یا به عبارت دیگر اعتقادات و کلام که تاریخ آن هم به عصر سعادت منتهی میشود.
وی تصریح کرد: به اجماع شیعه و سنی، تمام متکلمین به نحو سلسله به حضرت علی (ع) منتهی میشوند. حضرت امیر، استاد پسرشان – محمد حنفیه – و محمد حنیفه، استاد پسرش – ابوهاشم – و او استاد واصل بن عطا – رئیس معتزله – و اشعری هم که ابتدائا معتزلی بود. خوارج هم که جزو شیعه هستند؛ لذا بانی کلام (کلام عقلی) در اسلام، امیرالمومنین علی (ع) است.
صدوقی سها خاطرنشان کرد: اولین ظهور کلام نقلی نزد شیخ صدوق بوده که «اعتقادات» را دارد و در قرن چهارم (سال ۳۸۰) وفات کرده و در همان عصر، شیخ طوسی متنی با عنوان «المقدمة فی المدخل الی علم الکلام» دارد که عین فلسفه (کلام عقلی) است. شیخ مفید نیز، هم عقلی دارد و هم نقلی. این در حالی است که خواجه نصیرالدین طوسی در قرن هفتم زندگی میکرده است.
وی در پاسخ به ادعای مطرح شده درباره فلسفه اسلامی مبنی بر این که اگر فلسفهای به عنوان فلسفه اسلامی هم وجود داشته باشد، چون مستند به دین است، کلام است و فلسفه نیست، افزود: ما فلسفه اسلامی را به دین مستند میکنیم ولی از این نکته غافلیم که خود دین، عقلی است. تمایز علوم به تمایز موضوعات و اغراض است و کلام عقلی و اعتقادی، موضوعا و غرضا، جدا هستند اگر میگوییم فلسفه ما مستند به کلام است، مراد کلام عقلی است.
صدوقی سها در ادامه با بیان این که مؤسس «تمایز وجود از ماهیت» به عنوان یکی از مبادی برین فلسفه الهی، قرآن مجید است، اظهار داشت: خودمان داد میزنیم که فلسفه ما دینی است ولی اینها متوجه نیستند که دین هم خودش عقلی است؛ لذا وقتی فلسفه را مستند به دین کردیم از عقلانیت خارج نمیشود و آن کلامی هم که اعتقادات را بیان میکند، موضوعا و غرضا غیر از این کلام (کلام عقلی) است.
سعیدیمهر در مخالفت با دیدگاه صدوقی سها در تمایز بین کلام عقلی و نقلی گفت: از دید من- که فکر میکنم خیلیها هم با این نظر موافقند – کلام عقلی و کلام نقلی را نباید به عنوان دو علم متمایز تلقی کرد و تمایز آنها در حد تمایز درون دانشی است. اساسا، کلام بر عکس فلسفه که تک روشی و مبتنی بر برهان و عقل است، یک علم چند روشی است و میتواند همزمان از روشهای مختلف تاریخی، تجربی و … هم استفاده کند. مثلا مهمترین مسأله کلامی، بحث امامت خاص است که ما شیعیان آن را از اصول دین میدانیم و اساسا کلام با آن شروع شده است. در بحث امامت خاصه، متکلم کاملا بحث تاریخی میکند مثلا به واقعه غدیر اشاره میکند، در حالی که فیلسوف هیچ وقت چنین نمیکند.
فلسفه و کلام از لحاظ موضوعی با یکدیگر تناظر دارند
وی افزود: به نظر من لزومی ندارد که کلام عقلی و نقلی را که بسیاری از متکلمان ما از هر دو استفاده میکنند و در واقع یک علم با دو روش مختلف هستند تفکیک کنیم؛ اما در تمایز فلسفه و کلام، اگر سنتی فکر کنیم از لحاظ موضوعی، تناظرهایی با هم دارند. به لحاظ روشی هم عام و خاص مطلق میشوند و به لحاظ هدف و غرض کاملا متباین هستند چون کلام که از ابتدا بنا را بر دفاع از عقاید گذاشته، در بحثهایی مثل معاد نظریاتی دارد مثل «اعاده معدوم» که به اصطلاح مبانی فلسفی آن را درست کند ولی فیلسوفان با آن مخالفند.
سعیدیمهر خاطرنشان کرد: همان طور که استاد اشاره کردند بخشی از کلام از قدیم بوده که بهعنوان «لطیف الکلام»- در مقابل «جلیل الکلام»- از آن یاد میشود و جالب است این که میگویند از زمان خواجه به بعد فلسفی شده است، اگر طیفی نگاه کنیم، این نظر درست است که غلظت فلسفه بیشتر شده ولی باید توجه داشت که تا خواجه، لطیف الکلام را داشتهایم. اینها بحثهایی مقدماتی داشتند و میگفتند کلام اصلی، جلیل الکلام است ولی معتقد بودند برای این که بحث عقلی کنند، مبانی و مبادیای میخواهد که در لطیف الکلام آوردهاند. بخشی از متکلمان ما هم بحثهای خیلی جالبی در این زمینه دارند که میتوان در بحثهای معرفت شناسی جدید عرضه کرد؛ مثلا طبق تعریفی که از علم دارند از اول میگفتند علم یعنی «اعتقاد جازم ثابت» که غربیها تازه الان به این مسأله رسیدهاند و آن را با تمجیدهای فراوان به افلاطون نسبت میدهند که گفته «معرفت، باور موجه است». یعنی این استفاده را هم از قدیم، کلام ما از فلسفه داشته است.
سعیدیمهر گفت: وقتی از یک علم صحبت میکنیم، یک وقت نگاه تاریخی و در مقام تحقق داریم و یک وقت نگاه تعریفی. این که میگویم کلام، چندروشی است، عمدتا ناظر به تعریف ما از کلام در مقام تعریف است. در مورد این ادعاها اگر بخواهیم به نتیجه خیلی روشنی برسیم، خیلی اوقات باید اول تحلیل مفهومی شوند. گاهی به چند معنا است که به یک معنا را قبول داریم و به یک معنا را قبول نداریم. مثلا این که میگویند ملاصدرا متکلم است، چند معنا دارد. ملاصدرا به این معنا که اصول دیگر متفکران را قبول داشته باشد، واقعا این طوری نیست. او چه متکلمی است که یک جا هم با آرای کلامی دیگران موافق نیست؟ بنابراین تیپ مسائل در لطیف الکلام، تیپ مسائل فلسفی است ولی این که لزوما این را فلسفه اسلامی بدانیم، محل بحث است؛ خصوصا این که در خیلی از مواضع، متکلمان در معنای عام (شیعه و سنی و …) در این لطیف الکلام، اختلافات جدی با فیلسوفان دارند که فراتر از چارچوب خود فلسفه است.
انتهای پیام/