ماموران کلانتری وقتی پای در این پاتوق مرموز گذاشتند با مرد میانسالی که در خانه حضور داشت روبرو شدند و سپس به بازرسی خانه پرداختند که با جسد یک دختر جوان که داخل ۲۱ کیسه زباله بسته بندی شده بود روبرو شدند و در ادامه با یک دختر ۲۰ ساله که داخل کمد دیواری و یک دختر ۲۱ ساله که در اتاق زندانی شده بودند روبرو شدند.
همین کافی بود تا بازپرس وهابی از شعبه ۲ دادسرای امور جنایی تهران همراه تیمی از کارآگاهان اداره ۱۰ پلیس آگاهی تهران برای تحقیق پای در صحنه جرم بگذارند.
۲ دختر جوان که یکی از آنها ۲ سال و نیم و دیگری ۸ ماه قبل، پس از فرار از خانه شان به تهران سفر کرده بودند و در چنگال مرد شیطان صفت که امیر نام دارد گرفتار شدند.
۲ دختر جوان که از مرد شیطان صفت ترس داشتند ادعا کردند که امیر وقتی متوجه فرار دختر جوان از خانه می شود او را در جلوی خانه گرفته و پس از انتقال به داخل خانه به قتل رسانده و ما را هم تهدید می کرد که اگر به فکر فرار باشیم ما را هم خواهد کشت.
دختران ادعا کردند که در این مدت تنها نان خشک و آب غذای آنها بوده و از ترس جرات اعتراض یا فرار نداشته اند.
اعتراف به قتل از سوی مرد نگهبان
مرد میانسال که نگهبان جسد و ۲ دختر فراری بود در همان تحقیقات ابتدایی گفت: برادرم با همدستی خواهرمان دختر جوان را با ضربات به قتل رسانده است.
کارآگاهان که احتمال می دادند امیر برای سرکشی به خانه باز می گردد در کمین وی نشستند و خودروهای پلیس از صحنه جرم دور شد تا اینکه ساعت ۸ شب عامل این جنایت به محل جرم بازگشت و تیم جنایی پلیس آگاهی تهران در عملیاتی غافلگیرانه امیر را قبل از اینکه از ماجرای حضور پلیس و فاش شدن قتل هولناک با خبر شود دستگیر کردند.
تجسس های پلیسی ادامه داشت و کارآگاهان ساعت ۲۰:۳۰ در عملیاتی دیگر خواهر قاتل را در مخفیگاهش در همان منطقه دستگیر کردند.
اعتراف مردشیطان صفت
کارآگاهان در تحقیقات میدانی و بازجویی از متهم پی بردند که امیر سال ۹۳ در یک پرونده جنایی به اتهام قتل غیرعمد یک زن بازداشت و به پرداخت دیه محکوم شده است و پس از آزادی به صورت اقساط دیه زن جوان را پرداخت می کند.
امیر در ترمینال جنوب برای مسافرخانه ها و هتل ها، مسافر پیدا می کرده و زمانیکه با دختران فراری روبرو می شود با این بهانه که به دختران مجرد اتاق نمی دهند و با چرب زبانی آنها را برای نیت شوم خود به مخفیگاه خود در خیابان خرمشهر کشانده است.
دختر جوان که به قتل رسیده روز جنایت که ۴ ماه قبل بوده تصمیم به فرار گرفته که عامل جنایت با اطلاع از نیت دختر جوان و زمانیکه خواهرش نیز در این پاتوق شیطانی حضور داشته با پیچ گوشتی، دختر جوان را به قتل می رساند و برای اینکه راز این جنایت پنهان بماند جسد را در خانه و داخل کیسه های زباله نگهداری کرده است.
احتمال سریالی بودن قتل دختران فراری
با توجه به اینکه چندی قبل و در ماه های گذشته جسد ۲ دختر در خیابان کاشانی و یکی از خیابان های نزدیک محل زندگی امیر پیدا شده است احتمال می رود که این دختران نیز به دست این جوان شیطان صفت به قتل رسیده اند و او یک قاتل سریالی باشد.
بنا بر این گزارش، بازپرس وهابی از شعبه ۲ دادسرای امور جنایی تهران دستور داد تا متهم برای تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره ۱۰ پلیس آگاهی تهران قرار گیرد و تجسس های پلیسی در این پرونده جنایی ادامه دارد.
ناگفته های همسایه ها از خانه وحشت خیابان کمیل
انتهای کوچهای بنبست در خیابان خرمشهر، حدفاصل خیابان کمیل و قزوین، محل وقوع جنایتی هولناک است که حالا همه دربارهاش صحبت میکنند؛ محلهای بهظاهر ساکت و آرام که هیچکس خبر نداشت در پس این آرامش، یکی از هولناکترین جنایتهای سالهای اخیر رخ داده و آثارش همچنان باقیمانده است.
آنطور که همسایهها میگویند، اغلبشان میدانستند که سعید، جوان خلافکاری است اما هیچکدامشان باورشان نمیشد که او مرتکب قتل شده است. یکی از همسایهها که دلِ پری از متهم دارد،میگوید: «مدام از خانهشان صدای درگیری میآمد.
همهاش فحش بود و ناله و نفرین. یک لحظه هم از دست ساکنان این خانه آسایش نداشتیم. آنها خواب نداشتند و همیشه سر و صدا میکردند.» او نگاهی به پنجره خانه وحشت میاندازد، پکی به سیگارش میزند و ادامه میدهد: «در اینجا سعید همراه خواهرش مریم زندگی میکرد. البته برادر بزرگتر آنها هم تا همین یک سال پیش اینجا بود اما او را از خانه بیرون کردند. آنطور که شنیدم چند سال قبل مادرشان فوت شد و پدرشان وقتی دید با بچههایش نمیتواند زندگی کند، گذاشت و رفت تا از شر آنها راحت شود.»
فرار از خانه وحشت
آنطور که همسایهها میگویند رفتوآمدهای زیادی به خانه سعید میشد. یکی دیگر از آنها میگوید: «گاهی صداهایی که از خانه سعید بیرون میآمد زیاد بود و بهنظر میرسید جز خودش و خواهرش چند نفر دیگر هم در آنجا هستند.
یکمرتبه حتی من صدای زنی همراه با دختر خردسالش را شنیدم. سعید با مادر بچه دعوایش شده بود و کتککاری میکردند. زن فریاد میزد و کمک میخواست. من با پلیس تماس گرفتم و خبر دادم اما هیچکس نیامد.»آنطور که او میگوید حتی یک مرتبه اتفاق عجیب و غریبی در آنجا افتاد.
او میگوید: «یکبار صدای افتادن چیزی در حیاط را شنیدیم و همه همسایهها جمع شدیم. دختری با سر و وضع نامناسب از پنجره خانه سعید آویزان شده و خودش را به حیاط انداخته بود. او شرایط جسمی و روحی خوبی نداشت و میگفت سعید او را چندین روز در خانهاش زندانی کرده اما دیگر طاقت نیاورده و تصمیم گرفته برای نجات خودش از پنجره بیرون بپرد.» این حادثه اما مدتی قبل هم اتفاق افتاده بود.
یکی از همسایههای قدیمی که سالهاست در آن کوچه زندگی میکند هم حادثه مشابهی را به یاد دارد. او میگوید: «چند سال قبل هم دختری جوان از پنجره اتاق خانه سعید از یک چادر آویزان شد و وقتی به حیاط خانه رسید، با عجله از آنجا فرار کرد.»
۴ ماه بیخبر از یک جسد
آنطور که برآوردهای اولیه متخصصان پزشکی قانونی نشان میدهد، دستکم ۴ماه از قتل دختری که جسدش در خانه وحشت کشف شده، میگذرد اما چطور در این مدت هیچکدام از همسایهها متوجه وجود این جنازه و بوی تعفن آن نشدند؟ یکی از آنها میگوید: «نمیدانم رفتوآمدها به خانه او چه زمانی انجام میشد که ما هیچکس را نمیدیدیم.
ما فقط صداهایی را که از خانه بیرون میآمد، میشنیدیم. وقتی فهمیدیم که پلیس در خانه سعید جنازه کشف کرده، خودمان هم شوکه شدیم.
تا آن زمان هیچ بویی در ساختمان نمیآمد. آنطور که شنیدیم، او جسد را در چندین لایه مشما پیچیده بود تا هیچ بویی خارج نشود. درباره ۲ دختری که در آنجا زندانی شده بودند هم ما هیچ صدایی از آنها نشنیدیم.
فقط وقتی مأموران آنها را پیدا کردند دیدم که خیلی بیحال بودند. بهقدری که حتی نمیتوانستند راه بروند و همسایهها مقداری غذا به ۲دختر بینوا دادند تا بتوانند خودشان را تا ماشین پلیس برسانند.»
سایه ترس در سر همسایهها
حالا که سعید دستگیر شده و مأموران جسد دختری را که او در خانهاش به قتل رسانده بعد از ماهها از آنجا خارج کردهاند، همسایهها هم خوشحال هستند و هم ناراحت. خوشحال که یک قاتل دستگیر شده و ناراحت از اینکه این حادثه در محل زندگی آنها اتفاق افتاده است.
یکی از ساکنان کوچه میگوید: «همین امروز خانهام را سپردم برای فروش. دیگر نمیشود اینجا زندگی کرد. فکرش را هم که میکنم ما در نزدیکی یک قاتل زندگی میکردیم و او چندماه یک جنازه را در خانهاش نگه داشته بود، دلم آشوب میشود. همین دیشب که این ماجرا را فهمیدم تا صبح خواب به چشمم نیامد. دیگر نمیتوانم اینجا بمانم.»
تحقیقات اولیه از ۲دختری که در خانه سعید زندانی شده بودند، نشان میدهد که او برای فریب آنها خودش را مأمور پلیس معرفی میکرده است.
نکتهای که تعدادی از همسایهها نیز آن را تأیید میکنند و میگویند سعید همیشه یک دستبند پلیس به همراهش بود. یکی از همسایهها در اینباره میگوید: «من بارها یک دستبند به کمر سعید دیده بودم. او درحالیکه شکلش هم به این حرفها نمیخورد، گاهی ادعا میکرد که مأمور است و اغلب هیچکس هم جدیاش نمیگرفت. با وجود این برای همه همسایهها شاخ و شانه میکشید.»
خانهای که این جنایت در آنجا رخ داده و حالا به خانه وحشت معروف شده، حدود ۵۰متر مساحت دارد.
در ورودی آن چندین جفت کفش زنانه ریخته است، کفشهایی که هیچکس نمیداند متعلق به چه کسانی است و صاحبانش چه سرنوشتی پیدا کردهاند. داخل خانه بههم ریخته است و همهچیز میشود پیدا کرد؛ از انواع و اقسام دارو تا لباسهای زنانه و بطریهای خالی نوشابه. روی یک میز کوچکی که در وسط خانه قرار دارد پر است از ته سیگار.
یک تلویزیون قدیمی در گوشهای روی زمین واژگون شده و کوهی از لباسهای چرک روی هم تلنبار شده است. پشت آشپزخانه متکایی چرک قرار دارد که جای خوابیدن سعید است. آشپزخانه نُقلی خانه تمیزترین جای خانه است اما گوشه آنجا هم پر از زباله و ظرفهای کثیف است. پشت آشپزخانه تنها اتاق خواب خانه است؛ اتاقی حدود ۶متری که هنوز بقایای نایلونهایی که جسد مقتول در آن پیچیده شده بود، وجود دارد.
روی آن پر از خونابه است و بوی تعفن فضای اتاق را پر کرده است. اینجا همانجایی است که قریب به ۴ماه جسد نایلونپیچ شده دختر جوان رها شده بود.
یکی از آنها میگفت که ساکن شهری در اطراف تهران بوده و دیگری در یکی از مناطق پایتخت زندگی می کرده است. یکی از آنها به دلیل اختلافاتی که با خانواده اش داشت حدود ۸ ماه قبل از خانه پدرش فرار کرده و از همان زمان در خانه سعید زندانی شده و در کمد نگهداری می شد.
دیگری نیز حدود ۳ سال قبل از خانه فرار کرده بود و او هم در این مدت در خانه سعید زندانی بود و اجازه خروج نداشت.
این دختران میگفتند که سعید آنها را شکنجه می داده و به آنها تجاوز می کرده است.
دختری که در کمد زندانی بود به ماموران گفت: به دلیل اختلافاتی که با پدرم داشتم، او مرا از خانه بیرون انداخت.
من هم شبها در پارک میخوابیدم تا اینکه یک روز در حوالی میدان راه آهن و در نزدیکی یک مسافرخانه با سعید آشنا شدم.
او مدعی شد سرهنگ نیروی انتظامی است و وقتی دید از خانه فراری شده و جایی برای زندگی ندارم مرا به خانهاش دعوت کرد.
وی ادامه داد: پیشنهاد او را پذیرفتم غافل از سرنوشتی که در کمینم بود. مرد جوان مرا به خانهاش آورد و در این ۸ ماه در کمد زندانی بودم و هر ازگاهی سعید اجازه می داد از کمد خارج شوم.
حتی مجبور بودم در کمد غذا بخورم و فقط برای رفتن به سرویس بهداشتی از کمد خارج میشدم.
وی گفت: سعید با خواهرش زندگی میکرد و روزی که مرا به خانهاش آورد به جز من دختران فراری دیگری هم اینجا حضور داشتند.
من فکر می کردم قرار است سعید به من پناه بدهد غافل از اینکه او بیمار روانی بود و آزارم می داد. در این مدت هر وقت عصبانی می شد مرا مورد ضرب و جرح قرار می داد و با تهدید به من تجاوز می کرد.
دختر جوان درباره جزییات قتل دختری که جسدش داخل اتاق خواب پیدا شده بود نیز گفت: این دختر حدود ۴ ماه قبل توسط حمید و خواهرش به قتل رسید.
حدود ۲۵ روز بود که سعید او را به خانه آورده بود و آنطور که متوجه شدم با او هم مثل من در حوالی میدان راه آهن آشنا شده و چون آن دختر جایی نداشته، سعید وی را به خانهاش دعوت کرده بود.
او ۲۵روز در اینجا زندانی بود تا اینکه ۴ماه پیش تصمیم گرفت فرار کند.
من همه این وقایع را زمانی که داخل کمد زندانی بودم شنیدم و صحنه قتل را ندیدم.
آن روز دختر زندانی می گفت قصد رفتن دارد اما سعید مانع شده و اجازه رفتن به او نداد.
بر سر این مسئله با یکدیگر درگیر شدند، دختر جوان فریاد می کشید و میگفت در را باز کن اما سعید او را هل میداد و به این طرف و آن طرف پرت میکرد.
بعد از ترس اینکه همسایهها متوجه ماجرا شوند، از خواهرش خواست تا پیچ گوشتی به او بدهد.
فکر میکنم بعد از آن خواهرش به او پیچ گوشتی داد و سعید هم با آن ضربهای به دختر جوان زد و او را به قتل رساند.
چون پس از آن دیگر صدایی از آن دختر نشنیدم. پس از جنایت هم دور جسد او نایلون پیچیدند و کنار اتاق گذاشتند.
آنطور که متوجه شدم سعید و خواهرش می ترسیدند جسد را به بیرون از خانه منتقل کنند مبادا همسایه ها متوجه شوند.
به همین دلیل هر ازگاهی سعید با خودش نایلونی می آورد و دور جسد می پیچید و پنجره ها را باز می گذاشت تا متعفن نشود.
زندگی کنار جنازه
بعد از تحقیق از دختری که در کمد زندانی شده بود، نوبت به دختر دیگر رسید که به گفته خودش ۳ سال در خانه سعید زندانی بود.
او گفت: من در نزدیکی مسافرخانه با سعید آشنا شدم و فکر میکردم که آن مرد قرار است به من پناه بدهد اما او در خانهاش زندانیام کرده بود و اجازه خروج نمی داد. هم خودش از من بیگاری میکشید و هم خواهرش. من هم جرات نمیکردم از ترس چیزی بگویم.
البته بیرون از اینجا هم کسی را نداشتم و خانوادهام مرا طرد کرده بودند.
وی ادامه داد: در مدت ۳ سالی که در خانه سعید زندانی شده بودم، دو سه دختر دیگر را هم دیدم که یکی از آنها بعد از مدتی از پنجره فرار کرد و دو نفر دیگر هم ظاهرا خانوادههایشان ردشان را زده بودند و برای همین رفتند.
درباره مقتول هم چیز زیادی نمیدانم. هنوز یک ماه نشده بود که به خانه سعید آمده بود که در درگیری به دست او به قتل رسید. این دختر میخواست برود اما سعید به او اجازه نداد و با همدستی خواهرش او را به قتل رساندند.
من حدود ۴ ماه با جسد آن دختر زندگی میکردم تا اینکه ماموران وارد خانه شدند.