حامد هادیان خبرنگار تحقیقی خبرگزاری تایمز نوشت: «شماری از معترضان به حضور مهاجران افغان در شهر اقبالیه در استان قزوین ایران، با چوب و سنگ به خانههای مهاجران حمله کردند. مهاجران افغان در این شهر در پیامهایی که در گروههای تلگرامی و واتسآپی میان خود دست به دست میکنند، به همدیگر توصیه میکنند از خانه بیرون نشوند و غذای کافی داشته باشند و درها و پنجرهها را قفل کنند»، این بخشی از روایتی است که تلویزیون «افغانستان اینترنشنال» بههمراه فیلم روی خروجی شبکههای اجتماعیاش قرار داد. این اعتراضات عجیب، در ۱۳ و ۱۴ مهر، جلوی ساختمان شورای شهر و نماز جمعه شهر اقبالیه برگزار شد و بعد از حمله به خانه مهاجران، با بازداشت ۱۹ نفر توسط پلیس، بهیکباره تمام شد. ماجرای اقبالیه یکی از بزرگترین درگیریهای عمومی علیه مهاجران در سالهای اخیر است که خوشبختانه تلفات جانی نداشت، هرچند تا امروز همۀ ابعادش روشن نشده است.
این اتفاق تلخ، دُمل چرکین ماجراهای مربوط به مهاجرین در ایران را باز کرد، موضوعی که برخی رسانهها و شبکههای اجتماعی در شش ماه اخیر در آن دمیده بودند و یکی از نتایجش در اقبالیه به ثمر نشست. قابل پیشبینی است در صورت عدم ساماندهی کافی موضوع، در آینده هم از این مدل اتفاقات در ایران تکرار شود.
برخی مدیران سازمان جدیدالتأسیس ملی مهاجرت (که مجلس شورای اسلامی بهدلیل برخی مخالفتهای بیرونی هنوز موجودیتش را تصویب نکرده است)، میگویند “موج مهاجرستیزی در ایران ریشه خارجی دارد”، اما خودشان هم میدانند بخشی از ماجرا، مثل یک کوه یخ زیر آب پنهان شده است، این گزارش و گزارشهای بعدی برای نشان دادن بخشی از ابعاد این ماجراست…؛
تجمع اقبالیه؛ اعتراضی مردمی یا پروژهای هدایتشده؟!
برای تحقیق درباره حمله به مهاجران افغانستانی به شهر قزوین رفتم، تصورم درباره ماجرا این بود که بالاخره بعد از چند ماه داغ شدن ماجرای مهاجران در فضای مجازی، این اتفاقات میدانی، طبیعی است. تلخترین بخش ماجرا، اتهام نژادپرستی به ایرانیان و نکته بعدی تحقیر برخی مهاجرینی است که سالها همسایه ما هستند. براساس برخی پژوهشها بیش از پنجاه درصد جامعه ایران از حضور مهاجرین افغانستانی ناراضیاند، در بعضی از محلات در کلانشهرها مثل تهران، بیش از پنجاه درصد مخالفند. اما این نارضایتیها هیچوقت آنقدر شدید نبوده است که به اعتراض عمومی برسد، تا امروز در چند نقطه کشور این ماجرا به درگیری علنی کشیده شده است.
در این سالها و بعد از قدرتگیری دوباره طالبان در دو سال گذشته، جامعه ایرانی بهدلایل انسانی، نسبت به مردم افغانستان نزدیکی و همدلی بیشتری پیدا کرده بود که نشانه آن را در فضای مجازی و همدلی با افغانستانیها در اتفاقاتی مثل بمبگذاریهای مختلف در شهرهای این کشور و ماجراهای پنجشیر و… میتوان پیگیری کرد، اما از دو سال پیش تا امروز این همدلی به جایی رسیده است که اتفاقاتی مثل زلزله هرات در جامعه ایرانی واکنش ویژهای را برنمیانگیزد و در ماجرایی مثل قتل داریوش مهرجویی احساسات منفی به اوج خود میرسد.
در مسیر رفتن به قزوین با برخی خبرنگاران استانی هماهنگ کردم، یکی از آنان چند روز پیش متنی را بهعنوان ریشه ماجرای اقبالیه برایم فرستاده بود: «موضوع این است که بر اثر باز شدن مرزهای کشور بهروی اتباع افغانستانی و موقعیت اقتصادی ویژه شهر قزوین و البته گرانی زمین در شهر قزوین (سومین شهر گران کشور در حوزه مسکن و رکورددار تورم مسکن) مهاجران خود به خود در طول دهههای اخیر بهویژه از زمان گرانی دلار از انتهای سال ۱۳۶۹ تاکنون مجبور به سکنیگزیدن پیرامون شهر قزوین شدند. با توجه به موقعیت بکر شهر اقبالیه و فاصله بسیار نزدیک آن با شهر قزوین، اقبالیه بهترین جا برای سکونت افغانستانیها در قزوین است و در زمان حاضر ۱۵ هزار نفر تبعه افغانی در اقبالیه زندگی میکنند که بهعلت سرعت بالای زاد و ولد تعادل جمعیتی اقبالیه را بههم زدهاند همچنین برخی از رشد اندیشههای سلفی و وهابی با پنهان شدن میان این جمعیتها نگرانند؛ اگرچه خود این مهاجرین و مذهب اهلسنّت مسئلهای امنیتی نیست. از طرفی این روزها شایعاتی از سوی نیروهای معاند نظام جمهوری اسلامی ایران میان مردم استان قزوین پیچیده است که نظام قصد دارد با تکثیر نسل افغانیها از آنها نیروی سرکوبگر علیه مردم قزوین بسازد».
ماجرای وهابی بودن برخی از مهاجران و فرزندآوری زیاد از آن حرفهایی است که زیاد برای مواجهه با مهاجران استفاده میشود، اما هیچکدام قابل اثبات نیستند، جدای از این حرفها بخش زیادی از مهاجران بهصورت قانونی در قزوین حضور دارند، در یک بخش دیگر متن نوشته بود: «طی روزهای اخیر حمله یک افغانی به ایرانیها در شهر سگزآباد بویینزهرا هم باعث خشم مردم این شهر و تظاهرات آنها برای اخراج افاغنه شد که از سوی رسانههای استان قزوین سانسور شد و البته بعضی مقامات هم به رسانهها برای انتشار خبر این تظاهرات ـ احتمالاً برای جلوگیری از گسترش این ماجراها ـ اخطارهایی دادند، با این همه موضوع تقابل بین مردم اقبالیه، سگزآباد و اتباع افغانستانی باید از طریق جمعآوری تدریجی و بازگرداندن آنها به کشورشان مدیریت شود، چندی پیش هم یکی از اعضای شورای شهر اقبالیه از دستگیری یکی از فرماندهان ردهپایین داعش در اقبالیه خبر داده بود».
احساس کردم متنی که برای من فرستاده بود حاوی برخی اطلاعات غلط است، هرچند همین حرفها را بهراحتی میتوان میان مردم عادی و شبکههای اجتماعی شنید، ولی فقط این حرفهای عامیانه نبود، غلامحسن اسلامیصدر فرماندار قزوین هم چندی پیش در جلسهای با محوریت پیشگیری از آسیبهای اجتماعی حضور اتباع افغانستانی غیرمجاز گفته بود: «دست ما برای برخورد با اتباع افغانستانی غیرمجاز در استان قزوین خالی است و کاری که امروز میکنیم یک دور باطلی است. اتباع افغانستانی غیرمجاز در خیابان دستگیر میشوند و بخشی از آنها اگر شرایط لازم را داشته باشند، به اردوگاه منتقل میشوند و در نهایت به مرزها انتقال پیدا میکنند و از مرزها عبور داده میشوند، اما ۳٫۵ ساعت بعد دوباره همین اتباع اخراجشده وارد کشور ما میشوند، یعنی قبل از اینکه مأموران به مشهد برسند، جلوتر از آنها اتباع اخراجی برگشتند و بسیار سریع به نقطه استقرارشان برمیگردند.»، سخنان فرماندار از آن جهت مهم است که نگاه یک مسئول استانی درباره ماجرا چیست؛ و آیا بین مهاجران مجاز و غیرمجاز اصولاً فرقی هست و علت اصلی این مهاجرپذیری چیست؟ و چهکسی جز همین مهاجران در حوزه مشاغل سخت در ساختمانسازی و کشاورزی استان فعال هستند. فرماندار در همان جلسه ادامه داده بود: «چاره این است که جاذبه استقرار افغانستانیها در استان قزوین را محدود کنیم، البته در تصمیمات ملی خیلی تأثیر نداریم، مگر اینکه با نمایندگان مجلس جلسات جداگانهای داشته باشیم و بخواهند در سطح مجلس قوانین جدیدی وضع و نقاط ضعف را برطرف کنند. در زمان حاضر یک رقابتی بین همه استانها ایجاد شده است که اتباع افغانستانی را بغل همدیگر پرت کنند و مانند یک بمبی است که چاشنی و زمانسنج دارد و هر استانی این اتباع را به استان دیگری پرت میکند، در این شرایط استان قزوین بیشترین جاذبه را برای تبعه غیرمجاز دارد، چرا که از استان قزوین بهسمت غرب و شمال تردد ممنوع است، بنابراین مزیت ویژه این اتباع افغانی برای ما این است که در قزوین و اقبالیه بیایند و خانوادهشان را مستقر کنند و خودشان در ابهر و زنجان و مناطق غربیتر کار کنند و به اینجا برگردند.»، این حرفها حتی این شائبه را ایجاد میکند که بعضی از مسئولان با نگاه محلی در پی تغییر نگاه ملی هستند.
امیدوار بودم وقتی به اقبالیه میروم بتوانم از جزییات ماجرا سر در بیاورم، از اتوبوس قزوین پیاده شدم، در میدان اصلی نزدیک ترمینال، یک آگهی روی سردر یک مغازه به چشمم آمد، نوشته بود برای کار بستهبندی به چند کارگر افغانستانی نیازمندند، پیش خودم گفتم انگار نه انگار همین چند روز پیش به افغانیهای اینجا حمله شده است. قزوین یکی از ۱۶ استانی است که از سالها پیش اجازه حضور مهاجرین افغانستانی در آن وجود دارد، در استانهای غیرمجاز هم مهاجران غیرقانونی حضور دارند هرچند آمار پایینی دارند.
قرار بود با خبرنگار استانی به اقبالیه برویم، همدیگر را پیدا کردیم و سوار تاکسی شدیم. از راننده تاکسی درباره ماجرای اقبالیه پرسیدیم، گفت “افغانستانیها در این دو سال خیلی زیاد شدند. مردم پول ندارند خانه بگیرند و آنها خانهها را گرانتر کرایه میکنند. صبح بیست تا اتوبوس میآید میبردشان سر کار، آن وقت ایرانیها بیکارند، بیشترشان در پروژه مسکن ملی کار میکنند.”، دوست خبرنگار وسط حرف راننده پرید و گفت “جالب است افغانستانیهای اقبالیه توی آمارهای رسمی جایی ندارند و طبعاً امکاناتی هم برایشان در نظر گرفته نمیشود، همچنین در آمارهای غیررسمی هفتاد درصد بخش کارگری در حوزه ساختمان در کشور، در اختیار اتباع افغانستانی است.”، راننده بیتوجه ادامه داد “مردم از حمله آن روز در اقبالیه خوشحال شدند، چون آنها به ما آب ندادند.”، منظورش آب هیرمند بود، وسط حرفها، مسافر دیگری که سوار تاکسی بود، عصبانی شد و گفت “مهاجمان در آن روز اشتباه کردند، یک سری لات پفکی بودند، وقتی مردهای افغانستانی توی خانهشان نبودند به آنجا حمله کردند.”، میگفت “بیچاره صاحبان کشاورز یکی از خانهها را که تازه چند گونی پسته از زمین برداشته کرده بودند، معترضان ریختند توی کوچه و همه را نابود کردند.
از تاکسی پیاده شدیم و بعد از کمی پرسوجو به اقبالیه رسیدیم، از ظاهر خیابان پیدا بود که محلهای شلوغ است، روی شیشۀ بنگاه معاملات ملکی ورودی شهر نوشته بود “به افغانستانیها خانه اجاره داده نمیشود.”، خواستیم با صاحب مغازه حرف بزنیم، قبول نکرد، دو مغازه آنطرفتر وارد یک ساندویچی شدیم، دو نوجوان در آن کار میکردند، یکیشان از شرکتکنندگان تجمع آن روز بود، میگفت “همین پنجشنبه و جمعه پیش بود، چیزی حدود ۷۰۰ نفر از مردم، جلوی شهرداری جمع شده بودند و شعار میدادند «افغانیها را باید اخراج کنید.»، زن، پیر، جوان و… همه بودند، میگفتند «اینها کار و مسکن ما را گرفتند.»، بعدش رفتیم سمت مسکن مهر که افغانیها آنجا کار میکردند ولی یگان ویژه پلیس اجازه ورود نداد، بعد توی کوچههای همین جا پخش شدیم.”، پرسیدم “فیلم گرفتی؟”، گفت “نمیگذاشتند کسی فیلم بگیرد.”، پرسیدم “مردم چهطوری ماجرای تجمع را فهمیدند و جمع شدند؟”، گفت “از استوری اینستاگرام و گروههای تلگرامی.”، گفتم “چهکسی شروعکننده بود؟”، نمیدانست(!)، میگفت “همه با هم تصمیم گرفتند.”،
با چند نفر دیگر از اهالی هم حرف زدیم، حرف آنها هم نان، کار و مسکن بود. آنها هم نمیدانستند چهکسی ماجرا را شروع کرده است، به کوچهای که فیلم حمله به خانههای مهاجرین از آنجا بود رفتیم، سر کوچه یک نانوایی بود، صاحبش از ماجرای آن روز اظهار بیاطلاعی کرد، چند قدم جلوتر با محلیها حرف زدیم، یکیشان میگفت “همین امروز، نانوایی سر کوچه به دو افغانستانی نان نداده است و باهاشان بد حرف زده است، بیچارهها آب شدند.”، میگفت “خیلی ناراحت شدم و خودم برایشان گرفتم و سر شاطر داد و بیداد کردم «بهچهحقی به اینها نان نمیدهی؟!”، حالا بیست تا نان هم نمیخواستند، که مردم حرفش را میزنند.
کمی جلوتر رفتیم نزدیک خانهای که در ماجرای حمله به مهاجران دربش آسیب دیده بود، دو زن جلوی در بودند و خیلی مایل به صحبت نبودند، یک مرد ایرانی از اهالی را هم دیدیم که از حضور مهاجران راضی نبود هرچند آزاری برایش نداشتند ولی از حرفهایش فهمیدیم برایش کسر شأن بود.
در مصاحبه با مردم و مهاجران یک چیزی را نمیفهمیدم، آن هم اینکه ماجرا از کجا شروع شد و آب خورد، مسکن و نان بهتنهایی نمیتواند باعث این درگیری شود.
تنها شانسی که مهاجران آوردند آمادهبودنشان بود و اینکه اکثرشان داخل خانه نبودند.
چند نفری میگفتند “قبلاً این محله به زورآباد معروف بوده است و اراذل و اوباش در اینجا زندگی میکردند، فرزندان آنها شروعکننده ماجرا بودند.”، یک نفر هم از ماجرای یک کلاهبرداری لیزینگی میگفت که مهاجران در آن نقش داشتند ولی همه اینها حدس و گمان بود، این هم نمیتوانست شروعکننده ماجرا باشد، افغانستانیها هم میترسیدند حرف بزنند. آنها هم از ماجرا خیلی اطلاعی نداشتند، بهاجبار مهاجرت کرده بودند و حالا باید میلرزیدند، معلوم بود ایرانیهای اقبالیه حس میکردند از آنها زهرچشم گرفتند، بین املاکیها هم فقط یکیشان حاضر بود به آنها خانه بدهد، هرچند صاحبخانهها از آنها راضی بودند چون هم بیشتر پول میدادند هم پیشپیش پول را پرداخت میکردند، از همه قومیتها هم در منطقه حضور داشتند.
برای اینکه ماجرا برای خودم روشن شود با کمک دوستان خبرنگار به مسئولان استان زنگ زدم، بیشترشان جواب سربالا دادند یا گفتند “ماجرا تمام شده است و رهایش کنید.”، مدیری که مسئول اصلی ماجرا بود، پشت تلفن گفت کمرش را عمل کرده است و نمیتواند حرف بزند.
پازل گمشده ماجرا به بزرگترین سؤالم تبدیل شده بود، بنابراین به هر کسی به فکرمان میرسید پیام دادیم و پیگیری کردیم، تا آخرسر، از یک منبع در استان دو کلمه حرف بهدردبخور در آوردیم، آن دوست گفت “اعتراضات آن روزها ساماندهی شده بود و همه توسط فراجا بازداشت شدند.”، دوست خبرنگار وقتی حرفها را شنید، شوکه شده بود، میگفت “شاید ماجرای زمینخواری باشد و با توجه به فضای ضدمهاجرین که در این چند ماه به وجود آمده است شاید زمینخواران این فضا را بستر خوبی برای موجسواری تشخیص دادند.
دوباره پیگیری کردم و یک منبع دیگر در استان گفت “زمینهایی بهتر و دردسترستر برای زمینخواری در استان قزوین هست.
میماند آخرین احتمال، که گروه یا باند مشکوک داخلی در شکلگیری این تجمع نقش داشته است.
این اتفاق نمادین، یک سؤال دیگر برایم بهوجود آورد؛ چهکسانی این فضا و بستر در فضای مجازی را علیه مهاجرین آماده کردند که اولین میوۀ رسیدهاش در اقبالیه چیده شد…
انتهای پیام/+