به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، یکی از روشهای مباحثه و مناظره، احتجاج کردن است. احتجاج به معنای استدلال کردن و به معناى اقامه حجّت بر مدّعاست؛ در این عنوان، استدلالهایى که جنبۀ مناظره دارد و هر کدام از دوطرف درصدد اثبات ادّعاى خود با دلیل و حجت و غلبه بر دیگرى است، آورده شده است. خداوند در آیاتی از قرآن از این مقوله استفاده میکند؛ از جمله محاجهای که قوم حضرت ابراهیم علیهالسلام با ایشان در ماجرای ربوبیت ستاره و ماه و خورشید کرد: «وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّی فِی اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ …» یعنی قومش با او به گفتوگوى بىمنطق برخاستند. گفت: آیا دربارۀ خدا با من گفتگوى بىمنطق میکنید و حال آنکه او مرا هدایت کرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام از این روش با مخالفان مواجه میشدند و با دلیلهای منطقی و عالمانه، پاسخ پرسشها و اشکالاتشان را میدادند؛ حال یا آنها میپذیرفتند و به مسیر حق میآمدند و یا لجاجت میکردند و بر گمراهیشان افزوده میشد.
به عنوان نمونه از محمّد بن قیس نقل است که حضرت باقر علیهالسلام فرمود: روزى أمیر المؤمنین در رحبه مسجد بود و مردم در اطراف او ازدحام بسیار کرده بودند. مردمی برخاست و گفت: مرا معاویه به صورت ناشناس به سوى شما فرستاده تا از شما جواب سؤالاتى را بگیرم که حاکم روم از او پرسیده و او به معاویه گفته: اگر تو در خور این مقام و خلافت پس از محمد هستى، جواب پرسشهایم را بگو که در این صورت از تو پیروى کرده و برایت جایزه و هدیه بفرستم، اما متأسّفانه معاویه از پس آنها بر نیامده و وامانده و مرا بسویت گسیل داشته تا پاسخ آنها را بگیرم.
امیرالمؤمنین علیهالسلام میفرماید حسن و حسین و محمد را خبر کنید؛ همگى آمدند. فرمود: اى شامىّ، این دو اولاد رسول خدایند، و این (محمّد) فرزند من است، از هر کدام که مایلى پرسشهایت را بپرس. شامى گفت: از این فرد که موى بسیار دارد ــ یعنى امام حسن علیه السلام ــ میپرسم.
حضرت مجتبى علیهالسلام فرمود: از هر چه میخواهى بپرس.
شامى گفت: میان حقّ و باطل چقدر است؟ و فاصلۀ میان آسمان و زمین چه میزان است؟ و چقدر میان مشرق و مغرب فاصله دارد؟ و قوس قزح چیست؟ و نام چشمهاى که ارواح مشرکین در آنجا مأوى میگزینند چیست؟ و چشمهاى که مقرّ و مکان اهل ایمان است چه نام دارد؟ و مؤنّث چیست؟ و نام آن ۱۰ چیزى که هر کدام سختتر از دیگرى است چیست؟
امام حسن علیهالسلام فرمود: فاصلۀ ما بین حقّ و باطل به اندازۀ چهار انگشت است، پس آنچه با دو دیدهات مشاهده کردى، همان حقّ است و آنچه با دو گوش خود میشنوى بسیارش باطل است.
شامى گفت: راست گفتى.
فرمود: و فاصله ما بین آسمان و زمین به اندازۀ مدّ بصر (طول نگاه) و دعاى مظلوم مضطرّ است. پس هر که پاسخى جز این به تو داد، تکذیبش کن.
گفت: راست گفتى اى زاده رسول خدا.
فرمود: و فاصله ما بین مشرق و مغرب مسیر یک روزۀ خورشید؛ از طلوع تا غروب است.
مرد شامى گفت: راست گفتى. و قوس قزح چیست؟
فرمود: واى بر تو، مگو «قوس قزح» زیرا «قزح» نام شیطانى است، و آن قوس اللّه است و آن علامت خیر و موجب در امان بودن از غرق شدن است.
و امّا نام آن چشمهاى که مأواى ارواح مشرکان است، برهوت نام دارد و نام چشمهاى که مقرّ و مکان ارواح اهل ایمان است سلمى است.
و امّا «مؤنّث» کسى است که مشخّص نشده که مرد است یا زن، پس باید تا هنگام بلوغ منتظر بود، اگر مرد باشد محتلم و اگر زن باشد حیض شده و سینههایش برآمده شود، و در غیر این صورت به او گفته شود: «بر دیوار ادرار کن» اگر به دیوار پاشید، مرد است و اگر به عقب ریخت، همچون بول کردن شتر- او زن است.
و اما آن ۱۰ چیزى که هر کدام سختتر از دیگرى است. سختترین چیزى که خداوند آفرید، سنگ بود، و از آن سختتر آهن است که سنگ توسّط آن بریده میشود، و از آن سختتر آتش است که آهن را ذوب میکند، و از آتش سختتر آب است
که آتش را خاموش میکند و سختتر از آب ابرى است که آب را حمل میکند و سختتر از ابر همان باد است که آن را جابجا میکند و از باد سختتر فرشتهاى است که آن را ارسال میکند و سختتر از آن فرشته، فرشتۀ مرگ است که جان او را میستاند، و از فرشته مرگ سختتر همان مرگ است که جان او را میستاند، و سختتر از مرگ، امر خداوند است که مرگ را میمیراند.
فرد شامى گفت: شهادت میدهم که تو به حق، زادۀ رسول خدایى و اینکه على از معاویه به خلافت شایستهتر است، سپس این پاسخها را به معاویه مکتوب داشته و ارسال و او نیز به حاکم روم ارسال کرد.
حاکم روم در پاسخ به معاویه نوشت: اى معاویه، چرا با زبان غیر خود با من سخن گفته و پاسخ مرا از دیگرى پرسیدى؟ سوگند به مسیح که این پاسخها از تو نیست، و آن جز از معدن نبوّت؛ و موضع رسالت نباشد، و من درهمى به تو نخواهم داد!
انتهایپیام/