پرویز امینی پژوهشگر و مدرس علوم سیاسی، در تحلیل خود چه از نسبت شخصیت سردار قاسم سلیمانی بهعنوان چهرهای ایدئولوژیک با جامعه متکثر امروز ایران، چه از نوع ارتباط فرمانده شهید سپاه قدس بهعنوان نماد قدرت نظام حاکم با اقشار مختلف اجتماعی و جریانهای متفاوت سیاسی و چه از شیوه مواجهه گفتاری و کرداری او با مسائل داخلی و حتی در روابط خارجی، به دو ویژگی فردی وی ارجاع میدهد؛ منعطفبودن و توان شهید سلیمانی در نمایندگی از عموم.
تحلیلی که شاید محوریترین معنایش در این جمله امینی نمایان باشد: «اگر امروز سردار سلیمانی بود خیلی از مسائلی که منجر به حوداث اخیر شد اصلاً شکل نمیگرفت؛ او شخصیتی قدرتمند برای ایجاد وفاق، تعدیل تعارضات، فهم شرایط اجتماعی و مشورتدهی به ساختار حکمرانی بود تا جایی بایستد که التهاب را آرام کند.»
توصیفات امینی از وجوه شخصیتی شهید سلیمانی در کنار تصویری که از او در یاد جامعه ایران باقی مانده است، پرترهای از یک فرمانده نظامی ترسیم میکند که هم بازگویی خاطرات دیگران از او و هم مرور دستنوشتههای خودش به تکمیل جزئیات آن کمک میرساند تا اثر نهایی به قابی بدل شود که جایگاهی کمتر از «قهرمان» یا «ناجی» برای حک و نصب را به خود متعلق نداند.
شخصیتی که تحلیل و تعریف وجوه مختلفش او را به نمونهای «امروزی» از چهرههایی نزدیک میکند که در سالهای اولیه شکلگیری جمهوری اسلامی مصادیق متعددی– هرچند با تفاوتهای فکری آشکار اما درعینحال با کارکردی مشابه – را میتوان برایش برشمرد: از سیدمحمود طالقانی و مصطفی چمران گرفته تا سیدمحمد بهشتی و مرتضی مطهری، چهرههایی که حتی پس از پایان تجربههای کوتاهمدت حضورشان در ساختار سیاسی جمهوری اسلامی آنقدر توان فکری قدرتمند و مبانی عقیدتی محکمی داشتند که تا دههها پس از پایان حیاتشان همچنان افکار و عقایدشان برای جمع قابلتوجهی از جامعه جذاب، پذیرفتنی یا محترم بود و افراد زیادی را ذیل نام خود جمع میکرد؛ کارکردی که البته شاید در دهه گذشته اثرگذاریاش از دسترفته تلقی میشد اما ترور فرمانده وقت سپاه قدس و تشییع پیکر کمنظیرش در سال پرحادثه ۹۸ نشان داد هنوز از نسل آن چهرهها، شخصیتی ملی و نه صرفاً سیاسی، انقلابی و نه لزوماً متصلب، نظامی و نه حتماً انعطافناپذیر وجود دارد که به تعبیر پرویز امینی میتواند جامعهای که کمتر از دو ماه پیش از آن اعتراضات گسترده سیاسی و اجتماعیِ ناشی از تبعات افزایش قیمت بنزین را پشت سر گذاشته در یک نقطعه جمع کند.
حالا در زمستان سال ۱۴۰۱ هم بیش از ۱۰۰ روز از شکلگیری اعتراضات تابستان و پاییز و حوادث متعاقب آن گذشته و هم سه سال است که پیکر سردار سلیمانی در آرامستان شهر زادگاهش به خاک سپرده شده و از آن روز تاکنون جامعه ایران مثل و مانندی برای او به خود ندیده است. شخصیتی که شاید نتوان حضور او در این ایام را متصور شد اما تغییری در معادلات و مختصات رخدادهای این یکصد روز به ذهن راه نداد. از همین روست که نیاز به بازخوانی دیدگاهها و نقطهنظرات شهید سلیمانی و تحلیل شیوه مواجهه او با مسائل گوناگون و الگوگیری از نظام رفتاری و تعاملش با افکار عمومی بهعنوان نقشه راهی برای ترمیم گسلهای اجتماعی، کاستن از تعارضات و حل مسائل و بحرانهای جامعه مطرح میشود. رویکردی که پرویز امینی میکوشد در گفتوگو با ایسنا چشماندازی از آن ارائه کند.
متن کامل گفتوگوی ایسنا با پرویز امینی را در ادامه میخوانید:
– بحث اصلی در این گفتوگو ناظر به امکانهایی است که با مرور نظام رفتاری، ابعاد فکری و وجوه فردی شهید قاسم سلیمانی برای حل گسلهای اجتماعی و مشکلات امروز جامعه ایجاد میشود، از دیدگاه شما چه عناصری در شخصیت سردار سلیمانی وجود دارد که میتواند او را به الگویی برای مسئولان در شیوه مواجهه با مسائل داخلی بدل کند؟
بحث را میتوان از یک نقطه انضمامی شروع کرد؛ برگردیم به سال ۹۸ ما در این سال دو بروز و ظهور فراگیر و عمومی از جامعه ایران داریم. جامعه در دو مقطع متفاوت، دو ظهور متفاوت داشته است. یکی در آبان ۹۸که ظهور اعتراضی در پی سیاستگذاری بنزین است و یکی که شکل فراگیر و عمومی دارد و برآیند جامعه ایران به شکل کمی و کیفی را نشان میدهد در دی ۹۸است. از ما سئوال میکنند جامعه ایران کدام است؟ آن جامعه اعتراضی به تصمیم و ساختار سیاسی آبان است که بروز رادیکال دارد و سطح خشونت در آن بالاست یا جامعه ایران دی ۹۸ است که مملو از ابراز ارادت، علاقه و عواطف نسبت به قویترین نماد و سمبل همان ساختار سیاسی است.
ظاهراً خیلی متفاوت است و گویا از دو جامعه صحبت میکنیم اما این یک جامعه است و در مدت زمان کوتاهی نسبت به هم این دو تجربه را داشته است. جمعبندی این است که جامعه ایران وابسته به اینکه چه مواجهی با مسائل داشته و چه پدیدهای روبهرویش باشد و قرار باشد به چه چیزی واکنش نشان دهد، میتواند بروز و ظهور متفاوتی داشته باشد. جامعه ایران به ذات نه آبان ۹۸ است و نه به ذات دی ۹۸ است. دعوا بر سر این است که از ۹۸ تا ۱۴۰۱ جامعه نمیتواند تغییرات بنیادینی بکند و به لحاظ ارزشها، هنجارها و چشماندازی که از زندگی آرمانی خود دارد یک دگرگونی یا دگردیسی وسیعی پیدا کند. بنابراین جامعهای که میتوانست دی ۹۸ یا آبان ۹۸ باشد چرا به شکل تابستان و پاییز ۱۴۰۱ ظهور کرد؟ در این فاصله چه چیزی رخ داد؟ چرا جامعه نتوانست در این مدت به شکل دی ۹۸ ظهور کند؟
اینجاست که مسئله شهید سلیمانی مهم میشود که او فقط نباید به عنوان یک وجه نوستالژیک مورد توجه باشد که در دورهای یک عواطفی از ما را متأثر کرده است. در او چه ویژگی و عناصری بود که میتوانست از دل یک بحران، یک شرایط وفاق اجتماعی ایجاد کند؟ از دل یک وضعیت بهم ریخته در آبان ۹۸ یک وضعیت منسجم اجتماعی درست کند؟ چه عناصر و چه مولفههایی در شهید سلیمانی بود که از یک وضعیت اقتدار زدایی شده در آبان ۹۸ یک وضعیت اقتدارساز در دی ۹۸ درست کند؟
اگر میخواهیم جامعه ما بروز و ظهورش به جای تابستان و پاییز ۱۴۰۱ یا آبان ۹۸ یا دی ۹۶ به شکل دی ۹۸ ظهور کند چه زمینهها و حرفهایی در شهید سلیمانی وجود دارد که میتواند این مسیر را برای ما بسازد؟ مسئله ما اصلاح حکمرانی است، اعتراضات و کنشهایی که در تابستان و پاییز ۱۴۰۱ رخ داده دو ویژگی داشته یکی “نارضایتی عمومی” است و یکی “تغییرطلبی”. اگر میخواهیم به این تغییرطلبی لبیک بگوییم و نارضایتیها را به رضایت بدل کنیم در شهید سلیمانی چه سرمایهای وجود دارد که به ما به مثابه یک الگوی تحققیافته از یک وضعیت آرمانی در مسیر اصلاح حکمرانی کمک کند؟
شهید سلیمانی چه چیزی بجز خصلتهای فردی خود دارد که به کار اصلاح حکمرانی بیاید؟ او چه خصلتهای عمومی دارد که میتوان در اصلاح ساختار حکمرانی آن را به کار گرفت؟ به نظرم شهید سلیمانی که آن آوردگاه اجتماعی را ایجاد کرد از خصلت Publicity یا عمومیت برخوردار بود. او موقعیتی از نظر کنشها و گفتارها و دیالوگ داشتن با جامعه و نسبت برقرار کردن در مسائل درست کرده بود که از یک عمومیت دفاع و نمایندگی میکرد. چیزی که به شکل خاصی برای هر نظام حکمرانی لازم است. همه سازمانهای حکمرانی مخصوصاً سازمانهای حکمرانی که مدعی دموکراسی هستند و از برابری و آزادی افراد در جامعه میگویند که باید عرصه عمومی و سرنوشت جمعی را از خلال آگاهیها و کنشهای عموم جامعه بسازیم.
شهید سلیمانی عمومیت را نمایندگی میکرد؛ هم در نظام باورهایش این نکته وجود دارد و هم در وصیتنامه شهید سلیمانی که خطوط اصلی تفکرش را نشان میدهد. رابطه اسلام و ایران را چگونه سازمان میدهد؟ اینکه ایران پشت اسلام ایستاد تا انقلاب پیروز شد و بعد این اسلام بود که پشت ایران ایستاد تا کشور را در جنگ حفظ کند. او ایران را قرارگاه امام حسین(ع) و جمهوری اسلامی را حرم میداند و در نظام باورها تاکید همزمانی بر اسلام و ایران وجود دارد. در نظام عملی و کرداری شهید سلیمانی هم عمومیت وجود دارد.
بنابراین روز تشییع پیکر او روزی است که گروههای اجتماعی و انسانهای متنوع با سبک زندگی و نظام ارزشی متنوعی روی یک نقطه متحد میشوند. معنایش این نیست که همه آنان مثل شهید سلیمانی باورهای ایدئولوژیک یکسانی داشته باشند بلکه نقطه عزیمتهای متفاوتی برای امکان ارتباطگیری با شهید سلیمانی وجود داشت. بنابراین او اجماع همپوشان گروههای مختلف اجتماعی در نقطه عزیمتهای مختلف ایجاد میکرد. یکی از موضع ایدئولوژیک همراه میشود، یکی از موضع تامین یک خیر عمومی یعنی امنیت برای همه همراه میشد.
کسی دیگر از موضع همدلی با روحیه فراگیری او ارتباط برقرار میکند و جامعه میدید او فردی است که از دوقطبیسازی جامعه پرهیز میکند و نگاه فراگیر دارد چه در بعد سیاسی و چه در بعد اجتماعی. شهید سلیمانی علاوه بر اینها، نماد حکمرانی کارآمد بود و آنچه قرار بود انجام دهد را به درستی انجام میداد و تهدید بزرگ داعش را از سر ایران برداشت و نشان داد میتواند و قهرمان است و کارش را بلد است و میرود در دل تهدید و بحران و مغلوب آن نمیشود بلکه بر آن غلبه میکند.
هرکس شهید سلیمانی را از زاویه باورها و نظام ارزشیاش مال خود میکند و ارتباط میگیرد و اینجاست که او عمومیت را نمایندگی میکند. سازمان حکمرانی از نظر ایده، کردار، سیاستگذاری، عملکرد و گزینش کارگزاران باید طوری عمل کند که بازتاب این عمومیت باشد و از این نظر شهید سلیمانی نشان میداد که وضعیت و مشکلات کشور در پرتو توجه واقعی و از موضع حکمرانی و از ارادهای که تغییر و اصلاح را قبول دارد، میتواند گسلهای اجتماعی را تعدیل و شکافها را کمتر کند و کارآمدی را برای کشور به ارمغان آورد.
– شهید سلیمانی در وصیتنامه خود ابایی ندارد که اصول و مبانی فکری خود را بیان کند و نگران خدشهدار شدن آن عمومیت نیست. مثلاً در مواردی حرفهای محکمی در خصوص باورهای خود میزند و نگران خدشهدار شدن عمومیت هم نیست، نظر شما چیست؟
وقتی میگوییم اجماع همپوشان یعنی ما قبول کردیم که جامعه در یک وضعیت متکثری قرار دارد که اینها روی هم منطبق نمیشوند اما قابل overlap کردن هستند. دلایلی که من به سمت آن سازمان حکمرانی میروم که میتواند عمومیت را نمایندگی کند فقط وجه ایدئولوژیکش نیست یعنی شهید سلیمانی فقط از موضع نظام باورهایش نیست که جامعه با او ارتباط میگیرد و دیالوگ برقرار میکند، جامعه فقط از موضع یک سرباز وطن به او ادای احترام نمیکند بلکه عواطفش را خرج میکند و میبیند او کارآمد هم هست، فراگیر است و دنبال کسب قدرت نیست و از آن گریزان است. وقتی گفتند بیا و کاندیدا شو گفت من فقط نامزد گلولهها هستم. او جانفدا بود و اگر کسی این را گفت بدنه اجتماعی حتی اگر به لحاظ فکری و ارزشی هم با او تفاوت داشته باشد از دامنه دیالوگ او خارج نمیشود.
شهید سلیمانی در مسئله پرچم ایران چطور رفتار میکند؟ او انسانی ایدئولوژیک و با باورهای دینی مشخص است اما وقتی پرچم ایران را آتش زدند گفت ای کاش به جای آن پرچم من را آتش میزدند. پرچم ایران برای او موضوعیت دارد و از موضع فراگیر با جامعه روبهرو میشود.
هر نظام حکمرانی که مدعی دموکراسی است نمیتواند در عرصه اجتماعی تقلیلگرا باشد و فقط از یک گروه اجتماعی یا از یک طبقه و سازمان اجتماعی پشتیبانی و نمایندگی کند. الان یکی از مشکلات ما در صداوسیماست. رسانه ملی قادر نیست از عمومیت نمایندگی کند ما در حکمرانی باید به وضعیتی برسیم که ایرانی بودن برای هر شهروند ایرانی کافی باشد که از همه حقوقش برخوردار باشد و هیچ حقی را نتوان از او سلب کرد به صرف اینکه ایرانی است. الان جامعه برداشت و تفسیرش این نیست که ایرانی بودن برای برخورداری از حقوقش کافی باشد و احساس میکند حکومت در موضع برابری نسبت به همه شهروندان قرار ندارد.
حرفی بعد از دوم خرداد زده شد که برای استفاده سیاسی بود اما حرف درست بود که سازمان حکمرانی باید بازتابدهنده ایران به عنوان سرزمین حکمرانی باشد یعنی ایران برای همه ایرانیان باشد. برخی مسائلی که در کشور پیش آمد، مثلاً ماجرای سیسمونیگیت، نزاعی که ایجاد کرد در جامعه ایجاد کرد، چه بود؟ اینکه یک مایی در جامعه وجود دارد و یک آنهایی، مایی که درگیر نیازهای مادی و اولیه است و آنهایی که حتی غیرضروریترین کالاهای خود را از خارج تهیه میکنند.
الان مهمترین مشکل اجتماعی ما نابرابری است که به شکل واقعی وجود دارد و به شکل پررنگی احساس میشود و جامعه خود را در وضعیت تبعیض ساختاری میبینند. ژن خوب، حقوق نجومی، مدارس دولتی و غیردولتی نمونههایی از آن است. سیستم وقتی میخواهد عمومیت داشته باشد باید از موضع برابر با جامعه حرف بزند. وقتی انقلاب شد آن جمعیتی که به سمت رهبری امام آمدند که یک مرجع دینی بود و آن را قبول کردند از یک عمومیت حمایت میکردند. شعارهای اصلی انقلاب استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود. امام اولین ظهورش در مبارزه با شاه هم بر مسئله استقلال تأکید داشت که عامترین، فراگیرترین و قویترین مطالبه مردم در دهه ۴۰ و ۵۰ است. مسئله ایشان در سخنرانی علیه کاپیتولاسیون هم ایران است و دغدغه استقلال کشور را دارد.
به کلیت سخنرانیهای امام نگاه کنید چقدر در آنها مسائلی مثل حجاب مطرح است؟ در ۱۲ بهمن سخنرانی امام به چه مسائلی اشاره دارد؟ دال مرکزی این سخنرانی حق تعیین سرنوشت به عنوان یک امر عمومی است آن ۹۸.۲ درصد که به جمهوری اسلامی رای دادند هم همه باورمندی دینی و مذهبی نداشتند اما فکر میکردند میتوانند نوعی از مطالبات خود را در جمهوری اسلامی بهتر از سایر شکلها پیگیری کنند.
– اعتقاد سردار سلیمانی به مردم هم جزو ویژگیهای اوست که برخلاف برخی نقطه تهدید را نه مردم که خارج از کشور میداند، نگاهی که شاید لازم است در جامعه هم تزریق شود.
شهید سلیمانی بر اساس جهان نگری عرفانی که داشت، دید خوشبینانه و مثبتی به انسان ها و مردم داشت و نمی توانست به انها به عنوان تهدید نگاه کند و خیلی صادقانه به مردم میگفت که هزاران جان من فدای مردم
در پیشبرد امر سیاست همین نگاه را داشت. برای شهید سلیمانی مفهومی به نام امر ملی معنا داشت و علاوه بر آن از کفایت بالایی در پیش بردن امر ملی داشت. ضمن اینکه خیلی آرمانگراست خیلی هم عملگراست. او وقتی از سال ۷۶ در محیط سیاست خارجی ایران قرار گرفت، برای ایران قدرت ساخت آن هم از هیچ و در محیط خارجی که هیچ ساختار سیاسی برای حمایتش وجود نداشت. بنابراین امر سیاست را میفهمید. برخی میگفتند او امر سیاست را نمیفهمد اما او سیاست را به عنوان امر عمومی نه امر جناحی و سیاسی میدید، برای او حزب و جناح مطرح نبود، امر عمومی مطرح بود. شهید سلیمانی معتقد بود اگر امر عمومی پیش رود حتی لازم باشد دست حسن روحانی را ببوسم چه باک؟ هرچند که جمعبندی شهید سلیمانی از شخص و عملکرد حسن روحانی جمعبندی مثبتی نیست.
– مثلاً در مورد بشار اسد دو نگاه کاملاً متفاوت بین سردار سلیمانی و مرحوم هاشمی رفسنجانی وجود دارد یا درباره گفتمان موشکسازی دو نوع دیدگاه متفاوت وجود دارد، چطور سردار سلیمانی این دو را باهم جمع میکند و میتواند عین اختلاف نظر با مرحوم هاشمی یکی از بهترین روابط را با ایشان داشته باشد؟
وقتی کسی در یک جایگاه بالای سیاسی در جامعه عمل میکند همیشه متوجه است که چه به لحاظ تشخیص اولویت و چه به لحاظ درک مسائل و چه به لحاظ چشمانداز آرمانی، حتماً تفاوت بین آن فرد و سایر بازیگران وجود دارد و این امر طبیعی است. آنچه که فردی را از سایر بازیگران سیاسی متفاوت میکند نحوه مواجهه با این اختلافات است، برخی این نکات اختلافی را به همه مسائل تسری میدهند و کانون روابطشان با دیگر تصمیمگیران را معطوف به همان نقطه اختلافی میکنند و انقطاع و انسداد تعامل به وجود میآید و امر سیاسی متوقف میشود. برخی بازیگران هستند که ضمن عدول نکردن از موضع خود در سیاست خارجی یا سایر مسائل، راه تعامل با دیگران را نمیبندند و این خصلتی بود که شهید سلیمانی داشت. میتوانست با هاشمی رفسنجانی کار کند و با آقایان دیگر هم میتوانست و توان اینکه در مواجهه با گروههای سیاسی از خود یک تلورانس نشان دهد و چتر فراگیر تعامل را داشت.
– خیلی وقتها این شکل نگاه به غیرانقلابی بودن تعبیر شده است و گفته میشود که اگر جایی برای کسب نتیجه در دنیای سیاست از اصول و باروها عدول کردیم و با وجود اختلافات همکاری وجود داشته باشد، یعنی طرف انقلابی نیست.
این نگاه دگماتیکی است که به انقلاب ضربههای زیادی زده است. این امر یک مسئله تاریخی است که همیشه بر سرنوشت ایران تأثیر منفی گذاشته است و این همان رادیکالیسم است که از حداکثرخواهی صحبت میکند، از ناتوانی در مسیرهای مسالمتآمیز و تدریجی حرف میزند، از اینکه نمیتوان تعارضات و اختلافات را حل کرد و بلکه باید بر آن دمید میگوید. این امر همیشه باعث این شده که دائما جامعه ویران شده و از نو و از صفر ساخته شود و انباشتی برای کشور و ایران شکل نگیرد. دوره آقای هاشمی زیرساختهای کشور را بازسازی کرد اما اشکالاتی هم داشت، دولت بعدی که آمد به نفی مطلق این تجربه تاکید داشت، این یعنی رادیکالیسم و فقدان انباشت تجربه قبلی، دوره خاتمی هم یک تجربه سیاسی بود از دموکراسی و آزادی که جامعه میخواست و تغییرات اجتماعی زمینهاش را فراهم کرده بود، همین تجربه هم انحرافات و اشکالاتی هم داشت ولی ساختار سیاسی بعدی مجدداً در نفی مطلق این تجربه آمد و حتی کلمه دموکراسی را آن کسی که رییس جمهوری شد اصلاً به کار نبرد و بعد از آن باز دولتی آمد که هر حرفی که قبلی زده بود را نفی کرد. آقای روحانی آمد و گفت همهچیز ما به مذاکره وابسته است حتی آب خوردن و یک رادیکالیسم دیگر شکل گرفت.
بازیگر سیاست میداند که صحنه سیاست صحنه تعارضات است و باید در این صحنه امر سیاسی را پیش ببرد. برخی افراد به لحاظ فکری و معرفتی پایهگذار این رادیکالیسم در کشور ما بودهاند و هنوز نتایج آن در کشور ما وجود دارد. شهید سلیمانی انعطافهای درست داشت و با چه کسانی کار کرده بود؟ با حماس که از لحاظ باورها و ارزشها بسیار متفاوتند کار کرده بود. با کسانی که در مسئله فلسطین اصلا مبنای دینی نداشتند هم گفتوگوهایی شده بود کسانی که جنبههای مارکسیستی در مسئله فلسطین داشتند و سردار سلیمانی قادر بود با آنان دیالوگ داشته باشد و آنان هم به نیکی از او یاد میکنند حاضر هم بودند که اگر جایی باشد بیایند و تحت فرماندهی او عمل کنند.
در مسئله گشت ارشاد مشکل ما همین بود که جامعه را از یک نقطه اختلافی روایت کردیم و کل جامعه را آنجا تقسیمبندی کنیم و ساختار وحدتبخش جامعه را ذیل یک مسئله به شدت اختلافی تعریف کنیم که جامعه را دوپاره میسازد.
– رابطه سردار سلیمانی با رسانه هم جای بررسی دارد که هم از ولخرجی در استفاده از تریبون و رسانه پرهیز داشت و هم به جایش حاضر بود بیاید و خودش را خرج کند. مثلا در ارتباط تلفنی با یک برنامه تلویزیونی از عملیات کربلای چهار و گفتههای فرمانده وقت سپاه درباره آن صحبت کند و عملا خودش را برای حمایت از محسن رضایی خرج کند. این چه تأثیری بر تصویر ما از سردار سلیمانی گذاشته است؟
جایگاهی که شهید سلیمانی داشت در روابط خارجی بود. بنابراین ناحیهای بود که بنا بر یک نوع تقسیمبندی که نهادها را به دو شکل رقابتپذیر و اجماعی تعریف میکند، در ذیل نهادهای اجماعی قرار میگرفت. جایی که نباید به محیط رقابتپذیر بدل شود تا حرفها در این محیط پذیرش عام پیدا کند. یکی از مشکلات در حکمرانی جمهوری اسلامی که تفکر سردار سلیمانی میتواند به آن کمک کند این است که نهادهای اجماعی بدل به نهادهای رقابتپذیر شدهاند. صداوسیما یک نهاد اجماعی است و باید از آن فراگیری به وجود بیاید، شورای نگهبان یک نهاد اجماعی است، باید وقتی حرفی زد حجیت اجتماعی پیدا کند، وقتی شورای نگهبان به نهاد رقابتپذیر بدل شد، چیزی که از دست میرود آن جایگاه اجماعی است. وزارت خارجه یک نهاد اجماعی است و وزیر خارجه وزیر دولت است اما باید سیاست خارجی یک کشور را نمایندگی کند، یکی از اشکالات آقای ظریف این بود که در این زمینه وارد مسائل داخلی شد و چون مسائل داخلی محل اختلاف است، سیاست خارجی و روابط خارجی ما بهم ریخت. یکی از ناشیگریهای آقای ظریف بود.
شهید سلیمانی جایگاهش را میشناخت و میزان ارتباطش با جامعه متناسب با نیاز جامعه بود. مثلاً وقتی درباره عملیات کربلای چهار فرمانده وقت سپاه صحبتی کرد که این عملیات فریب بوده و از اول نیت این بود که فریب دهیم و دشمن هم فریب خورد، صحبت غلطی بود. کربلای چهار مهمترین تجهیزات را داشت و ۲۵۰ گردان رزمی آمدند پای کار که در گذشته نبود. آنچه اتفاق افتاد این بود که عملیات ناموفق شد و در ساعات اولیه متوقف شد و ۱۹۰ گردان اصلا وارد میدان نبرد نشدند، بنابراین نیرو و امکانات باقی ماند و گفتوگو شد که با توجه به این که امکانات وجود دارد و از طرفی دشمن هم تصور میکرد ما سالی یک عملیات بزرگ داریم که در زمستان رخ میدهد و این عملیات را هم انجام دادهایم، از غافلگیری استفاده کنیم و امکانات را آنجا به صحنه بیاوریم که در این زمینه همه فرماندهان سپاه جز آقای رضایی و آقای هاشمی رفسنجانی با عملیات مجدد مخالف بودند. اینجا بود که شهید سلیمانی دید حرف غلطی دارد به جامعه گفته میشود ولو اینکه گوینده فرمانده وقت سپاه باشد آمد و آن را اصلاح کرد چون برایش افکار عمومی و باور عمومی مهم بود که آسیبی نبیند، امری که ما الان نمیبینیم و ولخرجیهایی که چه به لحاظ گفتاری و کرداری آسیبهایی به افکار عمومی میزند در شهید سلیمانی دیده نمیشد. شهید سلیمانی مرد میدان و عمل بود و جایگاه اجماعی داشت و ورودی به مسائل داخلی و اختلافی نمیکرد و در ورودش به مسائل، همهگیر عمل میکرد مثل آتش زدن پرچم، بیحجاب و باحجاب، وعده برچیدن سرزمینی داعش.
– الان شاید بخش جوان و نوجوان جامعه مرجعگریز شده و حتی چهرههایی مانند سیدمحمد خاتمی که یک روز محبوبیت بالایی داشتند امروز برای نوجوانان محل اعتماد نیست. در این نظم نوین هنوز هم میشود الگوسازی مثل شهید سلیمانی انجام شود؟
اگر جامعه کثرتگرا شده و کثرتی از نظام باورها و سبک زندگی در آن وجود دارد مرجعیت داشتن یا نمایندگی از عمومیت اهمیت مضاعف دارد. شهید سلیمانی هنرش این بود که در میدانی از کثرتها از عمومیت دفاع میکرد و مرجعیت عام را ظاهر میکرد. حکومت به چنین چیزی نیاز دارد. بخشی از این مرجعیت چرا از دست رفته و چرا خودمرجعی شکل گرفته؟ برای اینکه نهادهای میانجی که الگوهای کنش، فهم و گفتاری را در اختیار کثرتی از بازیگران قرار میدهند فرسوده شدهاند.
در این دو سه ماه اخیر یک اعتراض فراگیر و عمومی شکل گرفته که تقریباً تمام سازمان های سیاسی در آن بلاموضوع هستند، از پوزیسیونترین تا اپوزیسیونترین. چون ساختار نهادی واسط و میانجی که حوزه عمومی را در ارزشها و آرمانهای مختلف نمایندگی میکردند از دست رفتهاند. در انتخابات ۱۴۰۰ گروههای سیاسی چه نقشی داشتند؟ اولین انتخاباتی است که گروههای سیاسی نه در شکل دادن به رقابت نه در بسیج عمومی و نه در شکل دادن به کاندیداها و رقبا و نه در پیروزی نفر اول هیچ نقشی نداشتند. حوزه عمومی باید احیا شود و شهید سلیمانی قرار نیست یکنفره این کثرت را نمایندگی کند. این کثرت باید متناسب با منافع، عقاید و علایق افراد از طریق تشکلها، اتحادیهها و احزاب نمایندگی شوند.
از دست رفتن احزاب و سازمان سیاسی به نفع حکومت نیست برای اینکه اعتراضات را به سرعت به خشونت میرساند و به سرعت از خانه به خیابان میکشاند. نهادهای میانجی که پالایش کنند و اعتراضات را به اعتراضات مدنی بدل کنند از دست رفتهاند.
– شهید سلیمانی و افرادی مثل او میتوانند این کثرت را نمایندگی کنند اما آیا نسل جوان این امر را میپذیرد؟ در واقع ظرفیت این نمایندگی از سوی چهرههایی همچون سردار سلیمانی وجود دارد اما آیا ظرفیت پذیرش آنان به عنوان نماینده از سوی نسل جوان هم وجود دارد؟
شهید سلیمانی را به عنوان یک فرد نباید دید. ظرفیت او به عنوان یک فرد قابل تجربه و تکرار نیست به این معنا که ما دائما شهید سلیمانیهایی با کاراکترهای مختلف داشته باشیم که از جماعت حمایت کنیم. آنچه که ما از شهید سلیمانی میفهمیم که به درد حکمرانی میخورد این است که ما باید کثرتهای اجتماعی را درون ساختارهای نهادی مشخص و معین با الگوهای پذیرفته شده از کنش جاسازی شوند. ما باید به شکلی این کثرت را در یک انسجامی تعریف کنیم.
شهید سلیمانی این ظرفیت را داشت اما دائما قابل تکرار نیست. کثرت یک واقعیت اجتماعی است و در سطوح مختلف باید تغییراتی ایجاد کنیم که این کثرت به گسل، گسل به تعارض، تعارض به اختلاف شدید و اختلاف شدید به کشمکشهای اجتماعی و خیابانی کشیده نشود. باید حوزه عمومی وجود داشته باشد و در این حوزه تشکلها و سازمانها و احزاب وجود داشته باشند و از این جهت کثرتها قابل مدیریت میشوند نه این که از بین بروند چرا که قابل از بین بردن نیستند بلکه باید تعارضها و شکافها در آن کم و تعدیل شود. برخی فکر میکنند اگر کسی که دارد به شکلی این تعارضها را نمایندگی میکند از دستور کار خارج کنند، تعارض وسط جامعه هم حل میشود. حل نمیشود یک نماینده دیگر پیدا میکند.
اگر یک رسانه داخلی کثرت اعتراض را نشان دهد این دعوا به جای اینکه در خیابان استمرار یابد در رسانه طرح میشود. این روش عاقلانه و کمهزینه است. خبر تلویزیون را که نگاه میکنیم گویی هیچ مشکلی در جامعه نیست و تصور میشود اگر در تلویزیون رسمی گفته شود مشکلی نیست مردم هم در جامعه میگویند خدا را شکر که مشکلی نیست! نه، مشکل هست و اینگونه حل . نمی شود، تفاوت رای هست و رسانه میتواند در ظهور و بروز آن و نحوه اعلامش مدیریت داشته باشد.
– شاید این کمتوجهی ریشه در تمایل به سادهسازی حکمرانی دارد.
یکی از مشکلات تاریخی ما سادهسازی است. برخی فکر میکردند اگر مثلا آقای حسن رییس جمهوری نشود آقای حسین بشود مشکل حل میشود. اشکال این بود که آن کسی که باید، رییس جمهوری شود نشده است. حکمرانی موضوع پیچیدهای است و آن خرد پیچیده حکمرانی را ما نمیبینیم. همیشه حکمرانی بین خوب و بد انتخاب نمیکند بین بد و بدتر و خوب و خوبتر است. ممکن است کسی در وعدهای که داده تخلف کرده و کاری انجام داده باشد اما نباید به دلیل این تخلف یک هزینه انباشتهشدهای به حکومت تحمیل کند که تصویر آن را در جامعه تحت تأثیر قرار دهد. سازمان حکمرانی به تصویر و ادراکی که از او ساخته میشود باید به شدت حساس باشد و از برخی نقض عهدها میگذرد یا در درجه اول تمهیداتی میاندیشد که این نقض عهد رخ ندهد تا تصویرش تحت تأثیر قرار نگیرد.
– یکی از نگرانیها درباره شخصیت سردار سلیمانی این است که به علت بدرفتاریهای برخی این تصویر به نسل بعدی به درستی منتقل نشود و در یک کلام سردار سلیمانی مصادره شود که حتی برای قشر خاکستری هم جایگاه خود را از دست میدهد. رفتار ما باید با این شخصیت چگونه باشد؟
شخصیت آرمانی سردار سلیمانی از یک نظم سیاسی حمایت میکند که اگر آن نظم سیاسی در خرد، گفتار و عملش از آن وجهه آرمانی فاصله بگیرد آن کاراکتر آرمانی را هم تحت تاثیر خود قرار میدهد. مثلاً تضعیف کاراکتر و چهره امام به عنوان بنیانگذار جمهوری اسلامی است می تواند تحت تاثیر نتایج حکمرانی آسیب ببیند و نسل جوان نتواند با شخصیت امام ارتباط برقرار کند. میگوید اصلأ همه حرفهای امام خوب اما ما با یک تجربه واقعی از ایده او زندگی میکنیم که این تجربه ملموس و در دسترس است و آیا آن ایده قرار بود این شود؟ یعنی امام از خلال گفتار و کردار خود شناخته نمیشود از خلال تجربه حکمرانی ما شناخته میشود. ما حجابی در فهمیدن امام و شهید سلیمانی میشویم و حکمرانی نه تنها کار را برای ظهور و بروز و گسترش ارزشهای شهید سلیمانی آسان نکرده بلکه ناتوانیهای او از ظرفیت و امکانات او کاسته است.
– در واقع بیشتر از شهید سلیمانی خرج کردهایم تا اینکه از منش او استفاده کنیم.
این کاری است که معمولاً با همه شخصیتهای محبوب کردهایم. ما برخورد عمیقی با شهید سلیمانی نداشتهایم و مسائل حکمرانی باعث شده برخورد با سرمایه شهید سلیمانی برای پرکردن چالههای حکمرانی باشد.
– بدترین برخورد رسانهای با شهید سلیمانی چیست؟
بدترین برخورد اوردوز کردن شهید سلیمانی است. آنقدر درباره شهید سلیمانی حرف زده بشود که تأثیر و ضرب و اهمیت خود را از دست بدهد و حرفهایی هم که زده می شود غالبا شسته رفته و دقیق نیست. تمرکز بر شهید سلیمانی باید در موضع بینالمللی و خارجی باشد. یک خطای دیگر ما در مواجهه با شهید سلیمانی این است که ما فرض کردیم شهید سلیمانی را میشناسیم و مشکل در شناساندن است در حالی که مشکل در خود شناخت اوست. این شناخت شکل نگرفته و حاصل نشده است. حتی به این فکر نشده است که او با مخالفان چگونه حرف میزد؟ مثلاً در وصیتنامه خود چه میگوید درباره ولایت فقیه؟ میگوید پذیرش آن در چارچوب قانون اساسی برای مردم کافی است، و این یک تلورانس اجتماعی با خود دارد.
– میتوان گفت که صرفاً بر یک روایت رسمی از شهید سلیمانی متمرکز شدهایم و امکان روایت و قرائتهای متفاوت که به کار همین جامعه متکثر ایران بیاید را فراهم نکردهایم؟
قرائت رسمی اشکالی ندارد، ما با یک نگاه پروپاگاندایی و تبلیغاتی به شهید سلیمانی مواجه هستیم. اگر قرائت رسمی فکرشده باشد اشکالی ندارد.
– در واقع قرائت رسمی به معنای اینکه شهید سلیمانی این بود و جز این نبود.
یکی از کارهایی که میخواستند در همان روزهای اول شهادت با سردار سلیمانی انجام دهند این بود که جنبه عمومیت را از او بگیرند تا به قول خودشان شهید سلیمانی مصادره نشود. کثرت باورها و روایات از شهید سلیمانی عیب نیست چون نقطه عزیمت و شکل مواجهه انسانها با سعید سلیمانی متفاوت است. اصلاً نباید نگران بود که شهید سلیمانی مصادره شود.
جهانبینی او استثنایی است و متن چند خطی شهید سلیمانی دو سه ساعت پیش از شهادت به نظرم اساسیترین متن در شناخت شهید سلیمانی است که میگوید خداوندا عاشق دیدار توام آنهم دیداری که در آن موسی حتی از نفس کشیدن و ایستادن ناتوان بود. تشییع شهید سلیمانی ظهور حقیقت او بود حالا اگر با این نگاه برویم و با جوانان صحبت کنیم متفاوت خواهد شد. ما متأسفانه کارمان تبدیل کردن ثروت به چیزی بیارزش است. شهید سلیمانی الان بهترین سرمایه برای ارتباط با نوجوانان است. کسانی که زیبایی انقلاب اسلامی را ندیدند و زمانی دنیا آمدند که مصیبتها و گرفتاریها زیاد است. شهید سلیمانی میتواند به موضوع گفتوگو و بحث برای مسائل تربیتی و آموزشی بدل شود. امروز گفتوگوی ما با نوجوانان در نمیگیرد و نسبتهای ما با آنان متفاوت شده و عالم ما با آنان فرق میکند و اشتراک در آن خیلی کم است. شهید سلیمانی یکی از کسانی است که میتواند راهی باز کند برای گفتوگو با جوانان.
– اگر امروز خود سردار سلیمانی بود نسبت به رخدادهای دو سه ماه اخیر چه واکنشی نشان میداد؟
اگر امروز سردار سلیمانی بود خیلی از مسائل ما که منجر به این ماجرا شد اصلاً شکل نمیگرفت. او شخصیتی قدرتمند در جهت ایجاد وفاق و تعدیل تعارضات و فهمیدن شرایط اجتماعی و مشورت به ساختار حکمرانی بود تا اگر التهابی شکل گرفت جایی بایستد و التهاب را خاموش کند. سرمایه اجتماعی نیرومند حاج قاسم می توانست بازدارنده و تعدیل کننده حوادث تلخ اخیر باشد..
انتهای پیام