همایون اسعدیان گفت: در «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» ما از سمت مصطفی و سمیه داستان مجاهدین را هم میتوانیم حدس بزنیم، تفکر و دیدگاه آنها را میتوانیم متوجه شویم. به نظرم مرتضی پایهشناس شهامت به خرج داده و سراغ موضوع حساسی رفته. تاریخ معاصر ما در صد سال اخیر، پر از وقایعی است که میشود دربارهاش فیلمهای جذابی ساخت. اما فیلمسازها اگر سراغ این موضوعها بروند متهم به جانبداری از جریانهای سیاسی مختلف میشوند و این درست نیست.
به گزارش ایسنا، طبق گزارش رسیده، مستند «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» به کارگردانی مرتضی پایه شناس بعدازظهر شنبه ۳۰ اردیبهشت ماه در سالن نمایش کافه کاژه روی پرده رفت و پس از آن این مستند، با حضور علاقهمندان و با اجرای همایون اسعدیان (کارگردان) نقد و بررسی شد.
اسعدیان در آغاز خاطرهای از دوران دانشجویی خود در اواخر دهه ۵۰ بیان کرد و به سابقه تشکیل سازمان مجاهدین خلق پرداخت و گفت: داستان سازمان مجاهدین خلق برای نسل من از یک سو و نسل جوان از منظری دیگر، میتواند جذاب باشد. اواخر دهه چهل این سازمان اعلام موجودیت کرد، سه نفر موسس این گروه، سعید محسن، محمد حنیفنژاد و علی اصغر بدیع زادگان، از سالها پیش در این باره بحث و گفتگو کرده بودند. این سه نفر آدم های از جان گذشتهای بودند، اما سازمان در طی سالها و در مسیری که پیش رفته به وضعیت فعلی در آلبانی رسیده، به یک فرقه خطرناک تبدیل شده و عملکردی غیرقابل دفاع دارد.
کارگردان «بوسیدن روی ماه» ادامه داد: این جای سوال دارد که چرا سمیه (شخصیت مستند) به این جا میرسد که با وجود آگاهی نسبت به آنچه بر خانواده، پدر و برادرش گذشته، ترجیح میدهد در کمپ اشرف بماند؟ چه ذهن شویی در کمپ اتفاق میافتد؟ به چهرهها نگاه کنید، مسخ شده است. مستند «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» این پرسشها را مطرح میکند.
مرتضی پایهشناس در آغاز صحبتهایش گفت: یک دهه از ساخت این مستند گذشته، من امروز این فیلم را مثل شما و حاضران در نقش یک مخاطب و تماشاگر دیدم، ترجیحم این است سخنان دوستان را بشنوم، و اگر جایی پرسشی از من داشتید در حد توانم پاسخ بدهم.
این کارگردان در پاسخ به یکی از سوالها درباره شخصیت پدر گفت: من سعی کردم در این مستند، آینه باشم. ناظر این سرنوشت بودم، من هم حسها، ابهامها و شکهایی دارم. حس شما نسبت به شخصیت مصطفی محمدی (پدر سمیه) میتواند واقعی باشد، این هم یک برداشت از فیلم و شخصیتهاست. مصطفی هوادار بوده، هوادار جدی سازمان. من سال ۸۸ مستند «ملاقات پشت دیوار اشرف» را درباره سازمان مجاهدین ساختم، و در تحقیق آن پروژه با مصطفی آشنا شدم، او آن زمان بسیار فعال بود.
کارگردان مستند «گلوله باران» ادامه داد: من در ساخت مستند، باوری دارم. میگویم چیزی که در دل ماست به مخاطب منتقل میشود. این مخاطب، هم تماشاگر فیلم است که نسخه نهایی را میبیند، هم سوژهای که فیلم درباره اوست و شما در آغاز با او درباره ساخت آن فیلم صحبت میکنید. از اول در ذهن من این نبود که فیلم سیاسی بسازم، این یک مستند درباره رابطه یک پدر و دختر و داستانی درباره یک خانواده است. مسئله من قصه این خانواده بود، همین را به او گفتم. او اعتماد کرد، (اگر چه این اعتماد به یک باره به وجود نیامد) و تصمیم به این همکاری مشترک گرفت.
پایهشناس در بخش دیگری از این جلسه گفت: آن زمان، امید داشتم فیلم را به همه جای دنیا ببرم و به آدمها بگویم شمایی که به فکر حیوانات و محیط زیست هستید (که خیلی هم خوب و باارزش است) به فکر سمیهها هم باشید. سمیههایی نیاز به کمک و توجه شما دارند.
او در پاسخ به سوالی دیگر به نسخه اولیه فیلم اشاره کرده و گفت: نسخه اولیه که مونتاژ شد، هشت ساعت و نیم بود، آن موقع، فکر میکردم یک فیلم نمیتواند هشت ساعت و نیم باشد، شاید اگر تجربه و حس امروز را داشتم، همان نسخه را نهایی میکردم. با توجه به تجربه و سلیقه آن سالها، فکر میکردم استانداردی وجود دارد و بهتر است فیلم ۹۰ دقیقه باشد. یک فیلتر در تدوین فیلم و انتخاب صحنهها داشتم. به این فکر میکردم که یک پدرم و ۹۰ دقیقه فرصت و تریبون دارم که درباره دخترم صحبت کنم، پس هر چه به این موضوع مربوط بود و مهمتر بود در فیلم آوردم.
کارگردان مستند «چوب» در ادامه به ماجرای تولید این مستند اشاره کرد: دی ماه سال ۹۰ شنیده شد که پادگان اشرف تخلیه میشود. تهیه کننده فیلم آقای حامد شکیبانیا، طرحی با همین داشت. او با من صحبت کرد که فیلمی درباره کمپ اشرف بسازیم، آن مقطع، محل و مکان کمپ موضوع فیلم بود. یک گروه فیلمبرداری به عراق رفت و من با آنها در ارتباط بودم. کمپ تخلیه نشد و فیلمبردارها برگشتند، من راشها را دیدم، به نتیجه نرسیدم. اما ایده اولیه این فیلم که واضح هم نبود در ذهنم شکل گرفت. این که به بهانه کمپ اشرف و سازمان مجاهدین، به سراغ یک خانواده برویم و قصه آن خانواده را بگوییم. خانواده برای من مهم است، در اغلب فیلمهایم این موضوع را میتوانید پیدا کنید.
پایهشناس در پاسخ به سوالی درباره سرنوشت مصطفی و سمیه گفت: من هنوز با مصطفی در ارتباطم، تا جایی که میدانم برای دیدن سمیه یک بار به آلبانی رفتند اما شرایط آنجا از عراق هم برای خانواده محمدی سختتر است. آنها در برگرداندن سمیه، هنوز موفق نبودهاند.
این کارگردان با اشاره به فصل گفتگوی سمیه با پدر و مخالفتش برای خروج از کمپ گفت: کسی نمیداند در ذهن سمیه آن لحظه چه بوده و چه بر او گذشته، که چنین تصمیمی گرفته. هر کسی نظری دارد.
همایون اسعدیان در پایان این جلسه گفت: ایراد یک کار این نیست که همه طرفین ماجرا در آن امکان صحبت نداشته باشند، در «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» ما از سمت مصطفی و سمیه داستان مجاهدین را هم میتوانیم حدس بزنیم، تفکر و دیدگاه آنها را میتوانیم متوجه شویم. به نظرم مرتضی پایهشناس شهامت به خرج داده و سراغ موضوع حساسی رفته. تاریخ معاصر ما در صد سال اخیر، پر از وقایعی است که میشود دربارهاش فیلمهای جذابی ساخت. اما فیلمسازها اگر سراغ این موضوعها بروند متهم به جانبداری از جریانهای سیاسی مختلف میشوند و این درست نیست.
مستند «فیلم ناتمامی برای دخترم سمیه» به کارگردانی مرتضی پایهشناس و تهیهکنندگی حامد شکیبانیا روایتی از تلاش مصطفی محمدی برای خروج دختر و پسرش از سازمان مجاهدین خلق است.
انتهای پیام