رضا احسانی؛ خبرنگار اقتصادی خبرگزاری تایمز، دانشآموخته اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی
چندصباحی پیشتر، این قلمشکسته، یادداشتی مبسوط و ناصحانه برای ژورنالیست پیشکسوت، جناب آقای مهندس عباس عبدی نگاشت، با عنوان و سرنویسی از خواجۀ شیراز، که: «نه هرکه سر بتراشد، قلندری داند؛ جناب عبدی»! لابد اگر این روند ادامه داشته باشد باید مصرعهای دیگر این غزل دلنشین خواجۀ شیراز را کمکمک خرج کرد، و ادامه داد و داد بلکه مطلب طی زمان جابیفتد! و خدا کند این غزل شیرین، اصلاح ما را تکافو کند!
یادداشت پیشین را اینجا ببینید:
عباس عبدی، همواره برایم شخصیتی دوستداشتنی بوده و بهواسطۀ کنشهای انقلابیاش در نهضت دانشجویی پیش از انقلاب و همچنین اوان انقلاب، و نیز استمرار خامۀ قلمش تاکنون، حرمت و احترام زیادی برای او قائل بوده و هستم. اما اظهارنظرهای مکررِ غیرکارشناسیِ این «دانشجوی فنی پیشین و کنشگر سیاسی پسین» در حوزههای پیشرو و تخصصی اقتصاد، که حقیر کمی از دور بر آتش آن دستی دارم، برایم آزاردهنده است. اظهارنظرهای جزمی اما غیرکارشناسی و بعضاً سیاستزدۀ روزهای اخیر او بهانهای شد تا دست به قلم ببرم؛ باشد که کارگر بیفتد و یکی از سیاسیون سابقهدار و محترم کشور به ریل صلاح و فلاح بازگردد، و از اظهاراتی که موجب میشود کارشناسان آن حوزه بر او خرده بگیرند دست بشوید. چنین باد!
برای مشت نمونۀ خروار، فقط اظهارات ۲۰روز اخیرش از ابتدای آذرماه را کمی تحلیل محتوا کنیم؛ در همین حدود و نه بیشتر! او طی ۱۹ روز گذشته، ۱۳ مورد اظهارنظر متفاوت و گوناگون در حوزۀ اقتصاد داشته است. یعنی تقریباً هر روز غیرتعطیل یک مورد! ببینید:
اشکالاتی که بر او وارد است را کمی باز کنم:
- خدمت مرحوم آیتالله فاطمینیا رسیده بودم – رحمتالله علیه. قریب به این، بیان نغزی فرمودند: “با دستفرمانی که ما داریم کار درنمیآید آقا؛ ممکن است «چیزکی بماسد»؛ اما کاردرنمیآید!”.
- در دورۀ دکتری خدمت یکی از اساتیدم در دانشگاه رسیدم. با وجود گرایشم در «اقتصاد پولی» تقاضا کردم در حوزۀ اقتصاد کشاورزی مقالۀ مشترکی داشته باشیم. استاد استنکاف کردند! فرمودند: “همینطور هردمبیل نمیشود. هر استاد سی سال زحمت میکشد و به یکی از شاخههای اقتصاد مسلط میشود. من چطور بیایم و در حوزۀ اساتید استخوانخردکردۀ اقتصاد کشاورزی دخالت کنم؟! دوفردای دیگر، به من نمیخندند؟ نمیگویند فلانی قشری و سطحی است؟”!
این نگاه آویزۀ گوشم است و از آن زمان تلاش کردم معطوف به یکی دو شاخۀ تخصصی پیش بروم. اگر بخواهیم یک پاتولوژی و عارضهیابی از تقریرات اقتصادی جناب عبدی داشته باشیم، میتوانیم به این دو مورد اشاره کنیم:
* اول اینکه در شرایطی که ایشان تخصص اقتصادی ندارد، ورودشان به بحثهای تخصصی این علم رفتاری پیچیده، موجب اظهارات اصطلاحاً ژورنالیستی و سطحی و زرد میشود؛ و خب؛ نتیجه معلوم است.
* دوم اینکه بهطریقاولی باید گفت چطور ایشان در شاخههای گوناگون و عمیق و تخصصی علوم اقتصادی با بیان جزمی، و از زاویۀ یک «دانای کل» به اظهارنظر متعدد و پربسامد و متواتر میپردازند؟!
التفات بفرمایید ایشان طی ۱۹ روز، ۱۳ توئیت تحریر کردهاند که عموماً هریک مستظهر به یک یادداشت در رسانههای پرتیراژ کشور است. در این توئیتها، ایشان در مقام یک «کارشناس و سیاستگذار ملی در انواع گرایشهای اقتصادی» اظهارنظر کردهاند. چنانکه ملاحظه میفرمایید گرایشهایی مانند بودجهریزی و سیاستگذاری اقتصادی، اقتصاد نرخ ارز، اقتصاد انرژی، اقتصاد سیاسی و فساد، انواع مالیات، حوزۀ پرچالش تورم، حوزۀ اقتصاد پولی و بانکی و مباحثی مانند نقشها و اثرات نقدینگی، حقوق و دستمزد، اقتصاد توسعه، اقتصاد رشد، ناترازی مؤسسات و کمپانیها، اقتصاد بینالملل (مثلاً مقایسه با افغانستان)، نرخهای دستوری اقتصاد، سیاستگذاری کلان در حوزۀ تسهیلات تکلیفی بانکها و غیره به چشم میخورد.
انصافاً این سطح گسترده از اظهارنظرهای تخصصی – به فرض عمیق و تخصصی بودن – از کل اساتید دانشکدۀ اقتصاد دانشگاه شهید بهشتی، طی ۱۹ روز برنمیآید!! کسانی که در دورۀ کاردانی اقتصاد ورود کرده باشند – یعنی اندکی از ابتدائیاتِ الزامات مسیر تحلیل اقتصادی را درک کرده باشند – متوجه تورش و اشتباه این شخصیت سیاسی باسابقه خواهند شد. میشود یکبهیک ادعاهای ایشان را بررسید؛ برخی حظّی از واقعیت دارد و برخی نه! به قول مرحوم فاطمینیا، چیزکی از اقتصاد ماسیده، اما ابداً قابلاتکا و لذا قابلاعتنا نیست؛ و منطقاً نباید هم باشد.
در یادداشت پیشین – همان قلندری و فلان؛ که اتفاقاً بهعنوان یادداشت تخصصی برتر در سال ۱۴۰۰ برگزیده شد – مفصلاً و عمیقاً به اشتباههای شناختی و ادراکی امثال جناب آقای مهندس عبدی در اقتصاد ورود کردم و اکناف این مسئله را واشکافتم. بَدَک نیست ببینید! اینجا به محتوای توئیتهای فوقآمده ورود نمیکنم. اما بهعنوان نمونه، مثلاً خوب بود بدانیم نظر جناب عبدی (در موضعگیری جزمیاش در برابر جناب مصباحیمقدم، که معتقدم بیان او هم حتماً لااقل حظّی از واقعیت دارد) درمورد اختلالات نهادی پیش از انقلاب، ازجمله نفرین منابع، ساختار مالکیت معیوب زمین و ملک، اقتدارگرایی مطلق، ساختار بانکهای خصوصی، ساختار معیوب و غیرکاربردی دانشکدههای علوم انسانی دانشگاهها، عدم اهتمام به تحقیقات کاربردی، اختلالات سازمان برنامه و نظام برنامهریزی کشور، اقتصاد وابسته به نفت و خامفروشی، دولت کند و لَخت و تصدیگر، اشکالات بودجهریزی، وابستگی تاریخی به واردات و دهها موضوع دیگر که اتفاقاً در بیان آقای مصباحیمقدم تا حدود زیادی درست بود چیست! گرچه بیان جناب مصباحیمقدم، حتماً نیاز به اصلاحاتی دارد، اما با نگاهی کمی تیزتر و منطقیتر، این بنده هنوز متوجه رسالت جناب عبدی در مقام «دانای کل در اقتصاد» نشدهام.
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند، جناب عبدی!
نه هرکه آینه سازد سِکندری داند، جناب عبدی!
نه هرکه طَرْفِ کُلَه کج نهاد و تُند نشست
کلاهداری و آیینِ سروری داند، جناب عبدی!
…
هزار نکتۀ باریکتر ز مو اینجاست
نه هرکه سربتراشد قلندری داند؛ جناب عبدی!
از تیزی بیانم عذر میخواهم، اما چارهای نبود. در مقام ناصح امین، مجدداً به ایشان پیشنهاد میکنم اقتصاد را به اهلش واگذارد! کاش یقظهای پیش بیاید و بداند این رویۀ معیوب، چهرۀ قویم و سابقۀ عریق سیاسی او را به چهرهای درجهدو فرومیکاهد، که ابداً ابداً سزاوار و منصفانه نیست.
ز شعرِ دلکَشِ حافظ کسی بُوَد آگاه
که لطفِ طبع و سخن گفتن دری داند؛ جناب عبدی!
با تقدیم احترامات فائقه
انتهای پیام/